درباره كتاب 'روباه و ستاره (روزی روزگاری روباهی)':
روباه به تنهایی در جنگل زندگی میکرد و تنها دوست و دلخوشیاش ستارهای بود که شبها نورش از لابلای شاخه درختان، اطراف او را روشن میکرد. اما شبی از شبها همهچیز تغییر کرد و ستاره در آسمان ناپدید شد و دیگر خودش را به روباه نشان نداد. روباه که دوستش را از دست داده، دیگر حوصله هیچکاری را ندارد و ترجیح میدهد در گودال خود دراز بکشد و هیچ کاری نکند ...