ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
بگو متاسفی (مجموعه مورگان دین - کتاب اول)
(Say You're Sorry)
نویسنده:
ملیندا لی
(Melinda Leigh)
ترجمه:
نشاط رحمانینژاد
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1397
(چاپ
1
)
قیمت:
40000 تومان
34000
تومان
تعداد صفحات:
395
صفحه
شابك:
978-964-8944-72-3
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 3 نفر
امتیاز كتاب:
(3 امتیاز با رای 1 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'بگو متاسفی (مجموعه مورگان دین - کتاب اول)':
بعد از مرگ ویرانگر شوهرش در عراق، مورگان دین در جستجوی آرامش به زادگاهش اسکارلتفالز باز میگردد. حالا که خانوادهاش دورش را گرفتهاند آرامش گمشدهاش را باز مییابد و یک فرصت شغلی به دست میآورد - تا زمانی که پرستار بچههایش کشته میشود و همسایهاش از او درخواست میکند تا از پسرش نیک که به قتل نفس متهم شده است دفاع کند.
تیسا یک دختر دوستداشتنی بود و جامعه کوچک اسکارلتفالز از مرگ ناجوانمردانهاش به خشم آمده بود. ولی مورگان نیک را از سالها قبل میشناسد و با وجود تمام مدارک محکمی که بر علیه او وجود دارد نمیتواند گناهکار بودنش را باور کند. مورگان از دوستش لنس کروگر که سابقا پلیس بود و حالا در بخش خصوصی کار میکرد کمک میخواهد. او و لنس برخلاف کل شهر، پلیس و دایره جنایی، با قدرت تمام شروع به تحقیق میکنند و عزمشان را جزم میکنند تا قاتل واقعی را پیدا کنند. ولی همانطور که آنها یکییکی پرده از رازهایی برمیدارند که لرزه به جان مردم میاندازد، هدف مرد دیوانهای که در پشت پرده پنهان شده قرار میگیرند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"تاریکی.
تیسا بیشتر عمرش از تاریکی میترسید. تا جایی که به یاد میآورد، شبهنگام با ترس به تخت میرفت، نگاهی به زیر تختش میانداخت و دو بار چراغخوابش را چک میکرد.
انگار یک چراغ به اندازه یک پروژکتور زمین مسابقه میتوانست کابوسهایش را دور کند.
اما امشب، آرزوی تاریکترین شبها را داشت. آرزو داشت ماه پشت ابرهای در حال حرکت پنهان بماند. چون سایهها او را از نظرها دور میکرد.
تاریکی موضعش را تغییر داده بود، سرش را به دوران میانداخت و جیغ ریههایش را درمیآورد، ولی دختر به آغوشش میدوید. همان چیزی که زمانی بزرگترین ترسش بود حالا میتوانست فرشته نجاتش باشد. میتوانست معجزهاش باشد.
این تاریکی چیزی بود که او را تا وقتی خورشید طلوع میکرد زنده نگه میداشت ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!