ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
رامونای شجاع
(Ramona the Brave)
نویسنده:
بورلی کلیری
(Beverly Cleary)
ترجمه:
احمد کساییپور
ناشر:
هرمس
سال نشر:
1401
(چاپ
7
)
قیمت:
72000
تومان
تعداد صفحات:
120
صفحه
شابك:
978-964-363-005-8
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 5 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'رامونای شجاع':
برای بچهی پرانرژی و مشتاقی مثل رامونا، رفتن به کلاس اول دبستان نباید مساله مهمی باشد. اما با وجود معلمی که حرفهای رامونا را نمیفهمد، همکلاسیای که همهاش چغلی او را میکند و سگ ترسناکی که او را در راه مدرسه تعقیب میکند، برای رامونا کار سختیه که مثل دختر بزرگی که همه ازش انتظار دارند، رفتار کنه!
اما بالاخره یکروز وقتی که رامونا با یک لنگه کفش سر و کلهاش توی مدرسه پیدا میشه (لنگهی دیگهی کفشش چی شده؟!) همه چیز شروع به تغییر میکنه و همه متوجه میشوند که رامونا میتواند دختر شجاعی باشد!
داستان با این جملات آغاز میشود:
"رامونا کوئیمبی، شجاع و نترس، توی مسیر پارک به خانه گاهی بدو بدو میکرد و گاهی جست میزد تا از خواهر بزرگش، بئاتریس، عقب نیفتد. تا حالا ندیده بود لپهای خواهرش مثل این بعدازظهر از ماه اوت از فرط عصبانیت اینقدر قرمز شده باشد. رامونا از شدت گرما خیس عرق بود و لباسهاش هم کثیف بود، چون موقع سرسرهبازی لیز خورده بود رفته بود توی خاکارههای پای سرسرهها، ولی به وجود خودش افتخار میکرد. موقعی که خانم کوئیمبی دخترها را مدت یک ساعت فرستاده بود پارک، چون یک کاری داشت که باید انجام میداد - به قول خودش، یک کار واجب - به بیزوس، بئاتریس را به این اسم صدا میزدند، گفته بود مراقب رامونا باشد.
و بعد چی شده بود؟ برای اولین بار توی شش سال عمر رامونا، او بود که از بیزوس مراقبت کرده بود، بیزوسی که مثلا قرار بود "مسئول" رامونا باشد. البته رامونا گاهی فکر میکرد "خانم بالاسر" کلمه مناسبتری بود. ولی امروز نه، رامونا رفته بود جلو و از خواهرش دفاع کرده بود ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!