درباره كتاب 'هفتهی چهل و چند: بیست روایت از مادری در همین روزها':
هفتهی چهل و چند از بزنگاه مادرانگی حرف میزند؛ نقطهای که روایت زندگی مادر و فرزند تا ابد به هم گره میخورد.
نویسندگان این مجموعه سعی کردهاند با روایت دغدغههایشان حالوهوای مادران نسل امروز را به تصویر بکشند؛ فکرهای یک مادر از هفتهی اول تا همیشه. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
اولین نوشتهی کتاب با این جملات آغاز میشود:
"دیوار چین طولانیتر از چیزی بود که در عکسها دیده بودم. شکوه و غم را یکجا ریخت توی دلم. میان طبیعت سبز و بکر راه خودش را باز کرده بود و رفته بود بالا. پایم را که روی اولین پلهی سنگی گذاشتم، سنگینی تاریخ انسانیاش آوار شد روی شانههایم. دستم را گذاشتم روی شکمم. "شکوفهی سیب، اینجا رو یادت بمونه." یادش نمیماند. بعدها که دنیا میآمد و عقلرس میشد، باید مینشستم و دخترک یا پسرک را مینشاندم روی پاهایم. برایش تعریف میکردم که دیوار چین را با هم بالا رفتیم. دانهدانه عکسها را نشانش میدادم که چقدر باشکوه بوده اما چه تاریخ سیاه و سردی داشته. از دستنوشتهی بازدیدکنندههای سالیان سال روی سنگهای دیوار برایش میگفتم. از تلالو نور که از انبوه جنگل رد میشد و گرم میپاشید روی سردی دیوار. از توان و انرژیای که شکوفهی سیب توی دلم گذاشته بود ..."