شناسنامه محصول
فرشته‌ی آیینه‌پوش

فرشته‌ی آیینه‌پوش

نویسنده: فریبا کلهر 
ناشر: سروش
سال نشر: 1394 (چاپ 3)
قیمت: 45000 تومان
تعداد صفحات: 244 صفحه
شابك: 978-964-12-0906-5
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 2 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'فرشته‌ی آیینه‌پوش':

داستان دو دختر نوجوان که بنا به تعریف‌های مادرشان از جلگه نیلوفران، دوست دارند که برای یک بار هم که شده به این جلگه زیبا سفر کنند. پدرهای این دو دخترخاله مهربان که در رویاهای خود جلگه نیلوفران و چهره عمه مرمر را تصور می‌کنند، با رفتن آن‌ها به جلگه نیلوفران موافقت می‌کنند به شرط این که در همه نمرات خود نمره بیست بگیرند.

این دو دختر تمام سعی خود را می کنند و در نهایت به جلگه نیلوفران سفر کرده و اتفاقات متنوعی را تجربه می‌کنند. این دو در طول سفر نماز خواندن و نیایش با پروردگار را می‌آموزند و به این نگاه می‌رسند که باید در همه جا و در هر شرایطی شکر خدواند را به جا بیاورند ...

نویسنده اثر سعی کرده با تکیه بر هفده رکعت نمازی که یک مسلمان در طول شبانه روز می‌خواند، داستان خود را در هفده بخش خلاصه کند و در هر بخش به نوعی نماز خواندن و فواید آن را به کودکان و نوجوانان آموزش دهد. اثر مذکور تلاش دارد با زبان نوجوانان با آن‌ها سخن بگوید و مراحل نمازخواندن را در ذهن خوانندگان خود شبیه‌سازی کند و در نهایت آنان را به خواندن نماز و ستایش خدا ترغیب کند.

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"آیا من و مریم حوادث تابستان سال قبل را فراموش خواهیم کرد؟ آیا ما می‌توانیم آن ماجراهای شگفت‌انگیز را که از "جلگه نیلوفران" آغاز شد و در همان‌جا هم به پایان رسید از یاد ببریم؟ من مطمئنم که نه مریم، نه من و نه حتی "عمه مَرمَر" که آن‌همه پیر است، نمی‌توانیم حتی یک لحظه آن روزها را فراموش کنیم.

آخرین روز تابستان گذشته وقتی که از مریم جدا می‌شدم به او گفتم: "بیا مریم، بیا آن روزهای باورنکردنی را برای همیشه در دلمان زنده نگه داریم و فراموششان نکنیم! بیا درباره آن اتفاقات با هیچ‌کس حرف نزنیم."

مریم گفت: "معلوم است که آن روزها را فراموش نمی‌کنم، اما در مورد پنهان‌نگهداشتن آن اتفاقات ... باشد؛ این رازی است بین من و تو."

من گفتم: "بین من، تو و عمه مرمر."

عمه مرمر عمع واقعی ما نیست. ما به او "عمه" می‌گوییم، چون مادرانمان او را این‌طور صدا می‌زنند. مادر من و مادر مریم خواهرند. عمه مرمر کسی است که مادر و خاله‌ام را بزرگ کرده است. من و مریم عمه مرمر را ندیده بودیم، اما تنها آرزویمان این بود که پیش او برویم و خانه‌اش را ببینیم ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!