بخريد و بخوانيد ...
ساندویچ برای حیدر نعمت‌زاده
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

ساندویچ برای حیدر نعمت‌زاده

نویسنده: منصور علیمرادی 
ناشر: هوپا
سال نشر: 1402 (چاپ 9)
قیمت: 110000 تومان
تعداد صفحات: 125 صفحه
شابك: 978-600-8655-56-5
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 18 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'ساندویچ برای حیدر نعمت‌زاده':

داستان دو نوجوان عشایری به نام‌های علو و داوود که برای درس خواندن به مدرسه و خوابگاهی در شهر آمده‌اند. آن‌ها که عاشق دوچرخه هستند یک روز دوچرخه‌ی هم‌مدرسه‌ایشان، امیرو را یواشکی برمی‌دارند تا به سمت دیگر شهر رفته و ساندویچ بخرند. در این مسیر اتفاق‌های عجیب و غریب زیادی برایشان می‌افتد. هم‌چنین داوود که راوی داستان است، در بین روایت داستان خودشان، خاطراتی از گذشته و عبدلو، پسر نوجوانی که برای کار به شهر رفته و با دوچرخه برگشته بود، تعریف می‌کند … (برگرفته از معرفی کتاب در وب سایت وینش)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"سوز سرما از شکاف پنجره می‌خزد توی کلاس، زورکی و سرزده. هوای کلاس پر از سرما و گردِ گچ است، دانه‌های پرتقال درختِ آن‌طرف دیوار مدرسه به زردی می‌زنند، به‌به!

سرم را که برمی‌گردانم، می‌بینم علو دارد دزدکی از روی مشق‌های بغل‌دستی‌اش می‌نویسد. پوستِ پشتِ دست‌های علو سیاه و خشک شده. خاله‌بلقیس می‌گفت: "باید همیشه کرم بزنی خاله!" گفتم: "این باید برود روغن‌نباتی بمالد به ترک دست‌وپاهایش خاله. ترک پاهایش را باید با کاه‌گل پر کنی. کارش از کرم گذشته." علو به ابر سیاهی که بیرون از پنجره دارد آرام روی آسمان پهن می‌شود، خیره شده. اشاره می‌کند به ابر و بیخ گوشم می‌گوید: "می‌بینی داوود؟" آهسته می‌گویم: "ها! کور که نیستم." می‌گوید: "عین خمیر نان که روی تاوه پهن شده باشد." می‌گویم: "علو! تو از بس شکمویی، ماه را هم که می‌بینی یاد قرص نان می‌افتی خانه خراب!" ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!