بخريد و بخوانيد ...
جمشید و جمک
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

جمشید و جمک

نویسنده: محمد محمدعلی 
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1394 (چاپ 2)
قیمت: 85000 تومان
تعداد صفحات: 280 صفحه
شابك: 978-964-8944-91-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 4 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'جمشید و جمک':

جمشید و جمک، سومین رمان پژوهشی محمد محمدعلی در سه‌گانه‌ی روز اول عشق است. جمشید، پادشاه افسانه‌ای هند و ایرانی است. او در میان هندیان به مقام خدایی رسید که روان مردگان را پس از مرگ به آن جهان راهنمایی می‌کند، و در ایران نیمه‌خدایی شد که برای نخستین بار تمامی سرزمین‌های جهان را متحد کرد و تمدن آریایی را گستراند. جمشیدشاه در تفکر ملی ایرانیان جایگاهی ویژه دارد. به گفته‌ی متون کهن، در زمان شهریاری هفتصدساله‌ی جشمید، مردم فقط به ساختن جهان مشغول بودند. معماری، طبقه‌بندی مشاغل، پزشکی و وسایل حمل‌ونقل از جمله گردونه، در زمان او ساخته شد. جمشید دیوان را مقهور خود کرد و از آن‌ها برای برپایی تمدن عظیم آریایی استفاده کرد و سرانجام، غرورش، او را به نفرین ایزدی گرفتار کرد و تمام تمدن عظیمی که ساخته بود، به دست شاه اهریمنی، ضحاک ماردوش، افتاد و هزار سال تاریکی سرزمین ایران را فراگرفت.
در این رمان، جمک، خواهر و همسر جمشید، به روایت سرگذشت پرشکوه و در عین‌حال غمبار این شاه افسانه‌ای، از آغاز تا سقوطش می‌پردازد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"پیش از آن که ندا آید؛ اهورا، خداوند روح و حیات، جمشید را فرا می‌خواند تا با او سخن بگوید، در ییلاق‌های سرسبز طبرستان و مازندران روزگار ما به خور و خواب و عیش و نوش می‌گذشت. تا پاسی از روز در چادرهای رنگارنگ، و شب هنگام در مزارع و کشت‌زارها، یا درون باغ‌های پرطراوت میوه، جشنی برپا می‌کردیم و غلامان و برزگران خود را که بیش از صد زن و مرد بودند در آن جشن‌ها و سرورها و شب‌زنده‌داری‌ها شرکت می‌دادیم.
عصر روزی که جمشید ندای اهورایی را شنید و چشمانش برقی دیگر گرفت، بی‌آن‌که لب به سخن گشاید جز پیش من، چند پیک فرستاد به روستاها و قصبه‌ها و شهرک‌های دور و نزدیک تا سران مردم را دعوت کند و جشنی همگانی …
روز موعود، دلاور مردان و زیبازنان، با اسب و ارابه و کجاوه ... یک به یک و گروه گروه آمدند، و هریک هدایایی به وسع خود آوردند. چه، می‌دانستند جمشید خوش‌چهره و صاحب رمه‌های خوب، دست و دلبازتر از آن است که محبت‌هایشان را نادیده بگیرد ..."

اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را اینجا و اینجا بیابید.

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!