داستان با این جملات آغاز میشود:
"این کتاب فقط مال پنگوئنهاست. اگه پنگوئن نیستی، فورا این کتاب رو بذار کنار، وگرنه مجبور میشم بالهام را محکم بزنم در گوشت!
هنوز داری میخونی؟
خب، پس معلومه که تو هم یه پنگوئنی.
منم پنگوئنم. اسمم پانکیه. دو تا دست دارم که بهشون میگن باله. یه منقار دارم و دیگه ... آهان دو تا پا هم دارم.
دو تا گوش پشمالو و منگولهای هم دارم که از دو طرف کلهام زده بیرون. متن تنها پنگوئنی هستم که گوشام منگولهای و پشمالوئه.
راستی من جهانگرد هم هستم. البته جهانگرد واقعی که نه. یه چهانگرد نصفه نیمه. چهانگرد واقعی پیتره ..."