درباره كتاب 'ماشین زمان':
دانشمندی موفق به ساختن یک "ماشین زمان" میشود که میتواند او را در طول زمان جا به جا کند. او با استفاده از این ماشین به سال 802701 میرود، آیندهای در صدها هزار سال بعد!
او در آن آیندهی دور مردمانی را مییابد که به سادگی و بدون استفاده از فناوری در ویرانههای ساختمانهایی قدیمی زندگی میکنند. آنها با شادی و راحتی زندگی میکنند و تنها چیزی که از آن هراس دارند "تاریکی" است.
دانشمند ابتدا متوجه نمیشود که علت این ترس چیست اما کم کم پی میبرد که در زیر زمین موجودات خشن و بیرحمی زندگی میکنند که از نور خورشید گریزان هستند و تنها در تاریکی به سطح زمین میآیند و همینها باعث ترس و وحشت ساکنین سادهدل زمین شدهاند ...
کتاب با این جملات آغاز میشود:
"زمانپیما، یا مسافر زمان (بهتر است او را زمانپیما بنامیم) دربارهی موضوعی اسرارآمیز و ناشناخته با ما سخن میگفت. چشمان خاکستریاش میدرخشیدند و پلکانش تکان میخوردند، و چهرهی معمولا رنگپریده و زردش مسخ و برافروخته شده بود. آتش بخاری زبانه میکشید و درخشش لطیف نورهای سفید و نقرهگون آن در حبابهای روی لیوانهایمان پدیدار و محو میشدند. صندلیهایمان، که خود وی طراحشان بود، گذشته از آن که محل نشیمنمان بودند ما را در آغوش خود فرو برده بودند و نوازش میدادند و در نتیجه محیط دلانگیز و زیبای پس از شام که معمولا افکار و پندارها را به سیر و سفر آرام و رها از قید و بند و ملاحظات دیگر میخوانند، بر آنجا حکمفرما شده بود ..."