بخريد و بخوانيد ...
دختری در قطار
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

دختری در قطار

(The Girl on the Train)
نویسنده: پائولا هاوکینز (Paula Hawkins)
ترجمه: محبوبه موسوی
ناشر: کوله پشتی
سال نشر: 1402 (چاپ 34)
قیمت: 225000 تومان
تعداد صفحات: 320 صفحه
شابك: 978-600-7845-00-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 26 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (3.11 امتیاز با رای 18 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'دختری در قطار':

ریچل هر روز صبح در ساعت مشخصی سوار قطار می‌شود. او در این برنامه‌ی بدون تغییر روزانه شاهد مناظر یکنواختی است. هر روز از جلوی خانه‌های یک‌شکلی عبور می‌کند، و هر روز در مقابل علامت "ایست" مدتی می‌ایستد و هر روز زوجی را می‌بیند که در جای همیشگی در کنار خط آهن مشغول خوردن صبحانه هستند. ریچل حتی برای این زوج در رویاهایش اسم هم انتخاب کرده و آن دو را پیش خودش جس و جیسون می‌نامد. از نظر او زندگی جس و جیسون ایده‌آل و سرشار از عشق و محبت است. درست برعکس زندگی شخصی خودش!
اما یکروز او شاهد اتفاق تکان‌دهنده‌ای می‌شود. اتفاق در مدتی کوتاه به وقوع می‌پیوندد، و قطار در کمتر از یک دقیقه دوباره به حرکت خود ادامه می‌دهد. اما همین مدت کم هم برای ریچل کافی است. حالا همه چیز تغییر کرده و ریچل نمی‌تواند درباره آنچه که شاهد آن بوده سکوت کند. او به پلیس مراجعه می‌کند و این سرآغاز درگیر شدن او در حوادثی است که در پی می‌آید ...
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"یه کپه لباس یه طرف خط آهن بود. یه لباس آبی‌روشن - شاید یه پیراهن - قاطی یه‌سری چیزای کثیف دیده می‌شد. شاید آت‌وآشغالای رو ساحل - مثل تیکه‌های چوب‌پنبه - لابه‌لاش گیر کرده بود؛ باید مهندسایی که رو این بخش از خط آهن کار می‌کرده‌ن، جا گذاشته باشن‌ش. از اینا این‌جا زیاد پیدا می‌شه، شایدم چیز دیگه‌ای باشه. مادرم برا همین بهم می‌گفت "پیش‌فعال"؛ بس که از این‌جور فکرا می‌کنم، تام‌ام هم همین‌طور. همین‌ام دیگه. بی‌خیال نگاه‌کردن به این آت‌وآشغالا می‌شم؛ یه تی‌شرت کثیف و یه جفت کفش بی‌صاحب و همه‌ی چیزایی که فکرمو می‌کشونه سمت یه کفش دیگه و پایی که فیت اون کفشا بود.
صداهای گوش‌خراش تلق‌تلق و خراشیدن آهن رو آهن ریل و قطار، کپه‌ی کوچیک لباسا رو از دید پنهان کرد و ما غل خوردیم سمت لندن، با حرکتی موزون و آهسته. یکی پشت سرم نشسته و با ناامیدی آه می‌کشه، ساعت هشت و چهار دقیقه‌س. سرعت کند قطار آشبوری به هیوستن می‌تونه یه آزمایش باشه برا تحمل سفر با بلیط ارزون‌قیمت ..."

نظر كسانی كه كتاب را خوانده‌اند:

 فائزه محمدپور:  ببخشید، به چه دلیل می‌گید شخصیت‌پردازی قوی نبود؟

 هانيه سالاري:  ابتدای برای کسایی که دوس دارن زود از ماجرا سردر بیارن ممکنه یک کم حوصله سر بر باشه ولی از نیمه ‌ای کتاب به هیجان داستان افزوده میشه و در انتها اونجوری تموم میشه که اصلا انتظارشو نداشتی ... البته اونقدرها هیجانی نیست ولی غیرمنتظره است‌‌‌.

 الهه اميني:  ترجمه‌ی بسیار روان و زیبایی داره. دو سوم ابتدایی کتاب یه ذره ساکن و خسته کننده‌س ولی بازم طوری نوشته شده که نمیتونی بی‌خیال خوندن شی. ولی یک سوم آخرش واقعا جذاب میشه و دیگه تا تموم نشه نمیتونی زمین بزاریش. ولی اونقدرا هم معمایی و مهیج نیست.

 آیدا محمدی بیگی:  انتظارشو نداشتم

 مرجان زماني نجف‌آبادي:  خب من از کتابی که جزو پرفروش‌ها بود خیلی بیشتر انتظار داشتم. خواندن تصورات یک ذهن الکلی برای من لذتبخش نبود. شخصیت‌پردازی قوی نبود و پایان داستان هم دور از انتظار نبود. در کل انگار همه شخصیت‌ها و وقایع رو از پشت چشمان نیمه‌باز و کمی تار مشاهده می‌کردم. حتی بخش‌های مربوط به آنا و مگان هم تیرگی خودش رو داشت. نمی‌دانم شاید این القای گیجی هنر نویسنده بود. ولی کتابی نیست که توصیه به خواندنش کنم.

 محمود اسلاميان: 

کتاب از نظر محتوا و ساختار روایی به شدت متوسط و حتی پایینتر از آن است. انتخاب ساختار اول شخص سیال بین سه شخصیت برای نزدیک کردن ماجرا به ته‌مایه‌ی جنایی و تریلر انتخاب خوبی نبوده است و کمکی به بهتر کردن کتاب ننموده است. نمی‌دانم نویسنده برای خود چه رسالتی فرض کرده که اینهمه فساد و تباهی را کنار هم جمع کرده است!؟ منظورش گزارش بوده یا اصلاح؟ من که لذت چندانی نبردم و اگر آنورآبی‌ها لذت برده‌اند صرفا به جهت نمایش ابتذال در کتاب بوده. درست مثل استفاده‌ی آن در فیلمهای امروزی غربی ... در یک جمله داستانی بی‌داستان بود.

 فاطمه عارف‌نژاد:  رمانی جنایی و هیجانی!! تریلری روانشناختانه!! پرفروش‌ترین رمان ... !! اما دست نگه دارید! یه نفر باید داد بزنه پادشاه لخته ... من معتقدم باید پشت جلد در معرفی داستان می‌نوشتند: خیانت و دیگر هیچ! کلافه‌ام از دست این کتاب. واقعا چرا تو غرب پرفروش بوده؟ شاید خواندن چنین داستانی درباره خیانت برای افراد اون جوامع احساس خوبی دارد چون زندگی بی در و پیکر تک تک شخصیت‌های کتاب انعکاسی از حقیقت اطراف خودشونه. خیله خب! مخاطب تا اینجا دو واحد آشنایی با وضع اسف‌بار زنان در غرب و بی‌بند و باری‌های جنسی پاس کرده، اما بعدش چی؟ واقعا هیچ چیز جالبی وجود نداره و تقریبا سه چهارم کتاب با روندی کسالت‌بار و بی‌رمق می‌گذره و آخراش هم اگر اندکی تعلیق داره از پیش‌پا‌افتاده‌ترین انواعشه. متاسفم برای خودم که ساعات ارزشمندی از تعطیلات نوروزی‌ام را گذاشتم پای چنین کتاب بی‌محتوایی و هی خواندم و خواندم بلکه سر در بیارم چه چیزی باعث موفقیت این نویسنده شده؟ یک شخصیت اصلی الکلی که مست می‌کنه و در تمام طول داستان ناخوشاینده؟ موقع مطالعه مدام فکر می‌کردم جی. کی. رولینگ چه حالی داشته که هری پاتر فوق‌العاده‌اش از این رمان عقب افتاده؟ به یه چیز دیگه هم فکر کردم: کاش می‌شد امتیاز منفی داد!

 زهرا قهري:  هیچ نکته مثبتی نداشت که دست کم یه ستاره بگیره ... هیچی! ناامیدکننده بود. نه داستانی داشت و نه تعلیقی

 الهه طاهري:  "زن‌ها علیه زن‌ها"
انگار حرف اصلی پائولا هاوکینز در "دختری در قطار" این است! این کتاب بیشتر از آنکه یک تریلر یا داستان روانشناختی یا هر چیز دیگری باشد که اسمش را می‌گذارند، درباره این است که زن‌ها چقدر از هم متنفرند و چقدر برای نابودی زندگی یکدیگر تلاش می‌کنند. و با اینکه از خودشان هم متنفرند و تنها چیزی که برایش اهمیت قائلند خودخواهی‌شان است. بعضی وقت ها به نظر می‌آمد نویسنده تلاش می‌کند در نکوهش بعضی رفتارهای بد که در جامعه‌اش فراگیر شده بنویسد (خیانت یا اعتیاد به الکل) ولی بدون حضور یک آدم خوب یا حداقل یک شخصیت نرمال هدفش اصلا دیده نمی‌شد. تمام شخصیت‌های داستان به طرز اغراق‌آمیزی غرق در فسادند طوری که هر کدام به تنهایی می‌توانند شخصیت منفی یک داستان دیگر بشوند اما جمع شدنشان در یک داستان قابل باور نیست. 60 صفحه اول داستان شدیدا خسته‌کننده است و بعد از آن کمی ریتم داستان قابل قبول می‌شود و تنها در یک سوم پایانی نویسنده با رو کردن ورق‌هایش کمی هیجان به داستان می‌دهد.
تقریبا در همان اوایل مشخص شدن خط داستانی، دست نویسنده برایم رو شد. همین که پیچیدگی داستان نویسنده جنایی برای خواننده رو شود به اندازه کافی بد هست. حالا اگر این خواننده مثل من در سبک جنایی ناشی باشد بدتر هم می‌شود.
تنها دلیلی که تا پایان ادامه دادم انتظار برای یک سوپرایز بود و اینکه تصمیم گرفتم کتابی را نیمه‌کاره رها نکنم.
در نهایت چیزی که بیشتر از همه منزجرم کرد نگاه تحقیرآمیز یک نویسنده زن به همجنسانش بود.
زن‌های این داستان الکلی (ریچل)، بی‌بند و بار (مگان)، احمق (آنا)، وسواسی (مادر اسکات)، عقده‌ای (گروهبان ریلی) یا به طرز مسخره‌ای مهربان (کتی) هستند. واقعا برایم سوال است پائولا هاوکینز تا به حال یک زن نرمال دیده است؟
دوست ندارم به عنوان مخاطب غیرمتخصص نظرات تند و تیز راجع به کتاب‌ها بدهم اما طعم تلخ آزاردهنده "دختری در قطار" بیشتر از آن بود که قابل تحمل باشد.