بخريد و بخوانيد ...
دلبند عزیزترینم: نامه‌های چخوف و الگا کنیپر
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

دلبند عزیزترینم: نامه‌های چخوف و الگا کنیپر

(Dear Writer, Dear Actress)
نویسنده: آنتوان چخوف، الگا کنیپر (Anton Pavlovich Chekhov, Ol'ga Leonardovna Knipper)
ترجمه: احمد پوری
ناشر: نیماژ
سال نشر: 1400 (چاپ 4)
قیمت: 240000 تومان
تعداد صفحات: 344 صفحه
شابك: 978-600-367-132-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 2 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'دلبند عزیزترینم: نامه‌های چخوف و الگا کنیپر':

آنتوان چخوف و الگا کنیپر در سال 1899 با یکدیگر آشنا شدند و بلافاصله ازدواج کردند. این زمانی بود که چخوف به سل، یک بیماری کشنده و غیرقابل علاج در آن زمان، مبتلا شده بود. چخوف به خاطر بیماری‌اش به شهری دور از مسکو نقل مکان کرد، در حالی که الگا کنیپر بخاطر شغل‌اش که هنرپیشگی تئاتر بود، در مسکو باقی ماند.
این زوج در طول چهار سالی که نهایتا به مرگ چخوف انجامید همواره دور از یکدیگر زندگی کردند و ارتباط‌شان از طریق نامه‌هایی که با یکدیگر رد و بدل می‌کردند، برقرار می‌شد. کتاب حاوی متن نامه‌های رد و بدل شده میان نویسنده بزرگ روس و همسر اوست.
متن با این جملات آغاز می‌شود:
"در زندگی لحضاتی هست که درخشندگی ویژه‌ای دارد. برای من سال 1898 چنین بود. در این سال بود که از دانشکده‌ی تئاتر فارغ‌التحصیل شدم. در این سال تئاتر هنری مسکو شروع به کار کرد و سرانجام در این سال بود که با "آنتوان چخوف" آشنا شدم. سال‌های بعدی نیز چنین بودند، سال‌هایی پر از شادی و خلاقیت، کار، عشق، اعتماد، احساساتی والا و اعتقادی ژرف. راه ورود من به صحنه دشوار بود. من در خانواده‌ای به‌دنیا آمده بودم که تحمل فقر را نداشت. پدرم مهندس بود و مدت زمان کوتاهی مدیریت کارخانه‌ای را در "گلازوف" به‌عهده داشت. من در این شهر به‌دنیا آمدم. دو سالم بود که پدر و مادرم به مسکو نقل مکان کردند و از آن تاریخ به بعد من در این شهر ساکن بوده‌ام. مادرم استعدادی شگرف در موسیقی داشت. از صدای خوبی بهره‌مند بود و پیانو را بسیار خوب می‌نواخت اما به اصرار پدرم و به‌خاطر خانواده هرگز به صورت حرفه‌ای پیانو نزد و حتی به کنسرواتوار هم نرفت. پس از مرگ پدرم زندگی نسبتا راحت مادر به پایان رسید. معلم و استاد آواز مدرسه‌ی "فیلارمونیک" شد. گاه‌گاهی در کنسرت‌ها شرکت می‌کرد، اما نمی‌توانست خود را متقاعد سازد که موسیقی را به‌عنوان شغل انتخاب کند. من تحصیلات متوسطه را در دبیرستانی خصوصی به پایان رساندم و پس از آن زندگی ویژه‌ای را که در آن زمان، مناسب یک دختر خانم جوان بود دنبال کردم. تمامی وقتم صرف یادگیری زبان، موسیقی و نقاشی می‌شد. پدرم آرزو داشت مترجم یا نقاش شوم ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!