درباره كتاب 'دیده نشده':
در تابستان سال 1981، تامسین هال دو ساله ربوده و میراندا، خواهر هفت سالهی او، زیر ون آدمربایان کشته شد. یکی از شاهدان این حادثهی دلخراش دیوید آمبر بود که در آن نزدیکی منتظر مردی بود که هیچوقت سر قرار حاضر نشد. تامسین هرگز دوباره دیده نشد. در بهار 2004، سربازرس بازنشسته، جورج شارپ نامهای دریافت میکند و در آن وی متهم میشود که تحقیقات 1981 را به اتمام نرسانده است. او با آمبر روبهرو میشود. آمبر کسی بود که شارپ هرگز توضیحاتش را دربارهی دلیل حضور در صحنهی حادثه باور نکرده بود. در هر صورت آمبر را مجبور میکند در جستوجوی مقصر واقعی به او ملحق شود و حقیقت پنهان دربارهی اتفاقات بیست و سه سال پیش برملا میشود ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با یک "پیشدرآمد" با این جملات آغاز میشود:
"شروع همه چیز در روستای ایوبری اواخر جولای یک تابستان خنک و مرطوب بود که ناگهان گرم و خشک شد. تپههای مارلبرو در میان بخار یک گرمای ناآشنا سوسو میزنند. در هوای خشک و بیباد، چکاوکها بالای علفهایی که گوسفندان از آن خوردهاند، آواز میخوانند. خورشید بیپروا و مغرور میدرخشد و سنگها، فرسوده و پوشیده با گلسنگ، مانند نگهبانانی با قدمت پنج هزار ساله ایستادهاند.
بنابراین شروع همه چیز در مکانی بود که خاستگاه و غایت آن در روزگار باستانی گم شده بود. نه مشخص است و نه میتوان مشخص کرد که چرا سازندههای هنچ در عصر نوسنگی، تمام زمان و کوشش خود را صرف دوایر سنگی عظیم در ایوبری و نیز تپهای بزرگ در فاصلهی یک و نیم کیلومتری در سیلسبری کردهاند ..."