درباره كتاب 'اژدهای پدرم':
المر گربهی ولگردی را به خانه میبرد و به او غذا میدهد. گربه پیر با المر دوست میشود و از او میخواهد تا بزرگترین آرزویش را به او بگوید. المر برای گربه میگوید که آرزو دارد بزرگ که شد خلبان شود چون عاشق پرواز کردن است. گربه وقتی این را میشنود به المر میگوید که او اگر بخواهد میتواند همین حالا هم پرواز کند! بعد برای المر تعریف میکند که او در یکی از سفرهایش به جزیره وحشی رفته است. گربه در آن جزیره بچه اژدهایی را دیده که حیوانات جزیره به بند کشیدهاند تا از او برای رد شدن از روی رودخانهای که از میان جزیره میگذرد، استفاده کنند. گربه به المر میگوید که اگر او بتواند بچه اژدها را از دست حیوانات جزیره وحشی نجات دهد، احتمالا میتواند بر پشت اژدها به هرجا که دوست داشته باشد پرواز کند. با شنیدن این ماجرا المر وسائل سفرش را میبندد تا به کمک بچه اژدهای جزیره وحشی برود …
(گروه سنی مخاطب کتاب سنین 8 تا 12 سال در نظر گرفته شده)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"پدرم وقتی پسر کوچکی بوده، در یک روز سرد بارانی، در خیابان خودشان با گربهی پیر ولگردی آشنا میشود. گربه خیس بوده و ناراحت، به همین دلیل پدرم به او گفته: "دلت میخواهد بیایی خانه ما؟"
این حرف گربه را شگفتزده کرد. او هیچوقت ندیده بود که کسی برای یک گربهی پیر ولگرد اهمیت قائل شود. جواب داد: "اگر بتوانم کنار یک بخاری گرم بنشینم و احیانا یک نعلبکی شیر هم بخورم، خیلی ممنون میشوم."
پدرم گفت: "ما بخاری خیلی خوبی داریم که میشود کنارش نشست و مطمئنم که مادرم یک نعلبکی اضافی هم دارد که بتواند باهاش به تو شیر بدهد."
پدرم و گربه دوستهای خوبی برای همدیگر شدند. اما مادر پدرم از آن گربه خوشش نمیآمد. او از گربهها متنفر بود، بهخصوص گربههای پیر زشت ولگرد ..."