ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
سه روایت از یهودا
نویسنده:
خورخه لوئیس بورخس
(Jorge Luis Borges)
ترجمه:
مانی صالحیعلامه
ناشر:
کتاب پارسه
سال نشر:
1392
(چاپ
1
)
قیمت:
6000
تومان
تعداد صفحات:
118
صفحه
شابك:
978-600-253-067-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 5 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'سه روایت از یهودا':
کتاب مجموعه 9 داستان از نویسنده معروف آرژانتینی است که از کتاب مجموعه آثار او انتخاب و ترجمه شده. مترجم برای این مجموعه زیرتیتر "داستانهای تخیلی" را نیز به نام کتاب اضافه کرده. اشاره به تاثیر بورخس در شکلگیری نوع ادبی "رئالیسم جادویی" و حال و هوای داستانهای منتشر شده در این مجموعه جمع و جور.
داستان "فونس، حافظهاش" با این جملات آغاز میشود:
"او را به یادم میآورم (با این که هیچ حق ندارم این فعل مقدس [به یاد آوردن] را بر زبان آورم - فقط یک نفر روی زمین این حق را داشت و او هم مرده است) که گل ساعتی تیرهرنگی را در دست گرفته بود و طوری به آن نگاه میکرد که انگار هیچوقت کسی آن را آنطور ندیده بود، حتی اگر در همه مدت عمرش، از نخستین پرتو بامداد تا آخرین پرتو غروب به آن خیره میشد.
او را به یاد میآورم؛ چهره خاموش او، قیافه سرخپوستوارش و عجیب دوردست بودنش را از پشت [دود] سیگار. انگشتهای باریکش را (فکر میکنم) به یاد میآورم که مانند انگشتهای چرمبافان بود. به یاد میآورم که در کنار آن دستها، یک فنجان ماته با علامت "ساحل شرقی" بود.
به یاد میآورم پنجره خانهاش را و یک پرده حصیری زردرنگ را با نقاشی مات منظره دریاچهای. صدایش را با وضوح به یاد میآورم - صدای تودماغی آهسته و خشمگین بزنبهادرهای آن روزگار، بدون تهلهجه ایتالیایی که این روزها شنیده میشود. من او را فقط سهبار دیدم، آخرین بار در سال 1887 ... من این فکر را تحسین کردم که همه ما که با او سر و کار داشتیم باید چیزی دربارهاش بنویسیم. شهادت من شاید کوتاهترین (و مسلما بیاهمیتترین) مطلب در کتابی باشد که میخواهید منتشر کنید، اما بعید است که بیطرفانهترین باشد. متاسفانه، من آرژانتینی هستم و این است که ذاتا مدیحهسرایی از من برنمیآید ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!