اولین نوشتار کتاب با عنوان "نفرین خاطره: نگاهی به حسرت و فراموشی" با این جملات آغاز میشود:
"انسان حیوانی است که حسرت میخورد. میان همه آنچه در طول تاریخ درباره جوهره انسان بودن گفته شده، اینجا خوب است سراغ تجربه یگانه انسان از زمان و خاطره برویم. سیاهه تعاریف درخشان از خصلتهای ذات انسانی چنان بلندبالاست که حتی مرور مشهورترین نمونههایشان در این جستار ممکن نیست.
ما از روزگار "حیوان سیاسی" ارسطو و "حیوان عقلانی" سنکا مدام در جستوجوی تعریفی بودهایم که موجز و واضح بگوید چه هستیم. روشن است تعریفی که انتخاب میکنیم از نیات، آرزوها و ترسهای ما تاثیر میپذیرد. هیچ تعریفی از چیستیِ انسان نیست که بشود گفت خنثی و بیقصدوغرض است. آنچه هستیم و آنچه میشود - یا میشده - باشیم یا آنچه میخواهیم بشویم پیوندی تنگاتنگ دارد، با درونیترین ترسها و ناگفتنیترین آرزوهایمان. ما میخواستهایم حیوان خردمند باشیم یا حیوان سفرپیشه یا حیوان اقتصادی یا حتی نخستیسانِ عاطلوباطل، اما خواستههای ترسناکی هم وجود دارند که میتوانند بدترین نسخه ما را بسازند. دست آخر، آنچه هستیم به آنچه با خود میکنیم بستگی دارد یا به قول سارتر، مهم نیست با ما چه کردهاند، مهم این است که با آنچه با ما کردهاند چه میکنیم ..."