ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
جزیره زیر دریا
(Island Beneath the Sea)
نویسنده:
ایزابل آلنده
(Isabel Allende)
ترجمه:
زهرا رهبانی
ناشر:
گلآذین
سال نشر:
1392
(چاپ
3
)
قیمت:
110000
تومان
تعداد صفحات:
509
صفحه
شابك:
978-964-7703-78-9
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 4 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'جزیره زیر دریا':
ساریته دختری است که در اواخر قرن هجدهم در جزیرهی سندومینگو (که امروز هائیتی نامیده میشود) از مادری آفریقایی (که هیچگاه او را ندید) به دنیا آمد. به عنوان دختر یک برده، او به مردی فرانسوی به نام والمورن فروخته میشود. کشتزارهای شکری که والمورن از پدرش به ارث برده او را به آمریکا کشانده است و او امیدوار است که به ثروت سرشاری دست پیدا کند.
با ازدواج والمورن، ساریته به عنوان بردهی مخصوص همسر او مشغول به کار میشود. اما همسر والمورن زنی زیبا، ظریف و شکننده است که با گذر زمان آثار جنون در او ظاهر میشود ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"در سن چهل سالگی، من، ساریته سدیا، بخت بهتری نسبت به سایر کنیزکان داشتهام. عمری دراز خواهم داشت و در شادی پیر خواهم شد، چون همچنان ستارهی من - z'etoile - به شب ابرآلود میدرخشد. نوازش دستان بزرگ مردی که قلب برگزیده را میشناسم، به ویژه وقتی مرا بیدار کند. من چهار فرزند داشتهام و یک نوه، آنانی که زندهاند، آزادند. اولین خاطرهی خوش من متعلق به دورانی است که دخترکی زرزرو، لاغر مردنی و ژولیده بودم؛ وقتی تکان دادن خود با ضرباهنگ طبلها شادترین لحظهی عمرم بود، و هنوز هم هست، چون شب پیش در میدان کنگو بودم، بیهیچ فکری در سر. آهنگ، بادی است که سالها را با خود میبرد، یادها و ترسها را، این حیوان وحشی که در اندرون خویش میبرم. ساریته همهروزه با ضرباهنگ طبل ناپدید میشود و به دوران کودکی خویش باز میگردد. من از وقتی راه رفتن را آموختم، پای کوبیدم. با کف پا بر زمین میکوبم و زندگی از ساقها بالا میرود، در اسکلتم میدود، در برم میگیرد، اضطرابم را میزداید و خاطراتم را شیرین میگرداند ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را
اینجا
بیابید.
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!