بخريد و بخوانيد ...
رویای روی تپه
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

رویای روی تپه

(The Dream on the Hill)
نویسنده: لیلین پیک (Lilian Peake)
ترجمه: عطیه رفیعی
ناشر: درسا
سال نشر: 1391 (چاپ 3)
قیمت: 9500 تومان
تعداد صفحات: 280 صفحه
شابك: 978-964-5634-31-3
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 3 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'رویای روی تپه':

نیکولا در مدرسه‌ای دور از زادگاهش مشغول تدریس بود. نامه‌ای از مادرش دریافت می‌کند تا برای کمک به او به خانه بازگردد. نیکولا با علاقه‌ای که نسبت به مادرش داشت شغل مورد علاقه خود را رها کرده عازم زادگاهش می‌شود. در بین راه با دکتر کانر میشل که به علت فوت پدرش، شغل خود را در بیمارستان معتبر و معروفی رها کرده و برای تصدی شغل پدرش به عنوان پزشک ناحیه، که اتفاقا همان زادگاه نیکولا بود، می‌رفت آشنا می‌شود.
نیکولا از اینکه کسی را که پیدا کرده همدرد اوست و آشنایی با او در موقعیتش اثر مثبت خواهد داشت، خوشحال است. اما متاسفانه برخلاف تصور نیکولا آنها نمی‌توانستند همدیگر را تحمل کنند. زیرا نیکولا فکر می‌کرد کانر فردی مستبد و متعصب است و کانر نیز تصور می‌کرد او فردی بی‌بند و بار است ...(برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"از زمانی که نیکولا وارد قطار شده بود، مدام از خودش این سوال را می‌کرد، "آیا کار درستی کرده که همکاران و شغل مورد علاقه‌اش را رها کرده است؟"
شغل پرآتیه‌ای که سالهای زیادی صرف تحصیل در آن زمینه کرده بود را به خاطر مادرش رها می‌کرد و به خانه بازمی‌گشت.
نیکولا نامه مادرش را از درون کیفش بیرون آورد. از تاریخ نامه دو ماه می‌گذشت. برای چندمین بار خطوط نامه را از نظر گذراند:
"مدتی است که حالم زیاد خوب نیست. نمی‌خواستم این موضوع را به تو بگویم و نگرانت کنم. اما دکتر به من توصیه کرده است که اداره فروشگاه را به کس دیگری بسپارم و زندگی را سخت نگیرم. فقط استراحت کنم و بیشتر مراقب خودم باشم. نمی‌خواستم مزاحم تو شوم، اما می‌دانی که من به جز تو کس دیگری را ندارم تا از او کمک بخواهم و همان‌طور که خودت می‌دانی چون تنها منبع درآمد من فروشگاه است، نمی‌توانم آن را بفروشم. عزیزم آیا به خانه می‌آیی تا اداره فروشگاه را به‌عهده بگیری؟"
حتی اگر این خواهش را یک دوست از او می‌کرد، نیکولا به سختی می‌توانست پاسخ منفی دهد، چه برسد به این که این درخواست از طرف مادرش بود. نیکولا نامه را تا کرد و در کیفش گذاشت و همان طور که قطار از میان تپه‌ها و دره‌های حاصلخیز به طرف شمال شرق در حرکت بود، به مناظر بیرون خیره شد ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!