ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
کاکاسیاه کشتی نارسیسوس
(The Nigger Of The "Narcissus")
نویسنده:
جوزف کنراد
(Joseph Conrad)
ترجمه:
سهیل سمی
ناشر:
ققنوس
سال نشر:
1395
(چاپ
2
)
قیمت:
11000
تومان
تعداد صفحات:
200
صفحه
شابك:
978-600-278-011-9
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 6 نفر
امتیاز كتاب:
(4 امتیاز با رای 1 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'کاکاسیاه کشتی نارسیسوس':
کنراد در رمان کاکاسیاه، که هنری جیمز آن را "زیباترین و موثرترین تصویر ... زندگی در دریا در زبان [انگلیسی]" توصیف کرده است، جمعی از جاشویان و فرماندهانشان را در معرض شومترین پدیده دریایی، که طوفانی طولانی و بسیار قدرتمند است، قرار میدهد و واکنشهای آنها را تحلیل میکند. کمتر رمانی است که در آن چنین بخش قابل توجهی به حوادث طبیعی و واکنشهای جسورانه و قهرمانانه شخصیتها اختصاص یافته باشد. اما این رمان به هیچوجه رمان حادثهای نیست و در آن از طوفان و آشفتگی دریا فقط به عنوان پیشزمینهای برای درک شخصیت انسان و تحلیل مضامین اخلاقی و انسانی بهره گرفته شده. با این حال، خود طوفان نیز در رمان شخصیت خاص خود را دارد: به مثابه محرکی که مردان روی کشتی را به برملا کردن درونیترین احساسات و ناشناختهترین انگیزههای انسانی یا ضدانسانیشان وامیدارد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"آقای بیکر، معاون ناخدای کشتی نارسیوس، با گامی بلند از کابین روشنش به تاریکی عرشهی پاشنه پا گذاشت. بالای سرش، بر لبه عرشه بالایی، کشیک شب دو بار زنگ را به صدا درآورد. ساعت نه بود. آقای بیکر خطاب به مرد بالای سرش گفت: "همه خدمه روی عرشه هستن، نولز؟"
مرد لنگلنگان از نردبان پایین آمد و متفکرانه گفت: "به نظرم بله، قربان. قدیمیها همه اینجا هستن، و مردای جدید زیادی هم اومدن ... همهشون باید اینجا باشن."
آقای بیکر در ادامه حرفش گفت: "به سر ملوان بگو همه خدمه رو بفرسته روی پاشنه کشتی. و به یکی از پسرها بگو یه چراغ خوب بیاره اینجا. میخوام از صف خدمه بازدید کنم."
پشت عرشه اصلی تاریک بود، اما در نیمه بخش جلویی کشتی، دو رشته نور درخشان از درهای باز خوابگاه ملوانها، سایه شب آرامی را که بر روی کشتی فرو آمده بود میشکافت ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!