بخريد و بخوانيد ...
دریاچه‌ی کلاغ
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

دریاچه‌ی کلاغ

(Crow Lake)
نویسنده: مری لاسن (Mary Lawson)
ترجمه: مهری شرفی
ناشر: روشنگران
سال نشر: 1388 (چاپ 1)
قیمت: 8000 تومان
تعداد صفحات: 264 صفحه
شابك: 978-964-018-0
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 11 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'دریاچه‌ی کلاغ':

داستان از زبان کیت موریسون، زن جوان 26 ساله‌ای روایت می‌شود که برای جشن تولد 18 سالگی برادرزاده‌اش به شهر زادگاه خود بازگشته.
کیت اما بازگویی داستان را از زمانی آغاز می‌کند که دختر بچه‌ای 7 ساله بوده. زمانی که پدر و مادرش در یک تصادف رانندگی کشته می‌شوند و او، خواهرش بو و دو برادر بزرگترش مت و لوک یتیم می‌شوند.
کیت ماجرای تلاش و مبارزه‌ی خانواده چهار نفره‌شان برای ادامه زندگی در کنار هم را شرح می‌دهد و از علاقه‌ی در حد پرستش خود نسبت به برادرش مت می‌گوید. همین علاقه است که وقتی مت اشتباهی می‌کند که همه‌ی زندگی‌اش را تحت تاثیر قرار می‌دهد موجب می‌شود که کیت به او پشت کند و به این ترتیب تنها الگو و تکیه‌گاهش را در زندگی از دست بدهد. حالا پس از سال‌ها کیت دوباره به شهر زادگاه و نزد برادر خود بازگشته و با مرور این وقایع تلاش می‌کند تا تاثیر آنها را بر زندگی خودش بکاود.
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"می‌گویند که جده‌ی من، موریسون رحلی را به چرخ نخ‌ریسی‌اش محکم کرده بود تا موقع رشتن بتواند کتاب بخواند و عصر یک روز شنبه آن‌چنان مجذوب کتابی که می‌خواند شد که وقتی به خود آمد، متوجه شد شب از نیمه گذشته و او مدت نیم ساعت از یک روز سبت را نخ رشته بود. در آن روزگار این کار او گناهی بزرگ محسوب می‌شد.
من این اندک حکایت خانوادگی را بی‌جهت بازگو نمی‌کنم. این اواخر به این نتیجه رسیده‌ام که جده‌ی من با آن رحل کتابش به خیلی چیزها باید پاسخ بگوید. زمانی که حوادثی روی داد که خانواده‌ی ما را نابود کرد و خط بطلانی بر رویاهایمان کشید، سالیان سال از مرگ او گذشته بود ولی این بدان مفهوم نیست که او برآن‌چه در نهایت پیش آمد هیچ تاثیری نداشته است. آن‌چه بین من و مت اتفاق افتاد بدون اشاره به جده‌مان هیچ توجیهی ندارد. منصفانه است که کمی از گناه آن‌چه را که پیش آمد به گردن او بیندازیم.
وقتی قد می‌کشیدم عکسی از او در اتاق والدینم بود. بچه که بودم مقابل عکسش می‌ایستادم و با جرات به چشم‌هایش نگاه می‌کردم. ریز نقش بود، لب فروبسته و آراسته، با پیراهنی سیاه بر تن که یقه‌ی توری سفید رنگی داشت ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!