ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
شبهای سرای
نویسنده:
میشل دوگرس
ترجمه:
عبدالرضا هوشنگ مهدوی
ناشر:
قطره
سال نشر:
1392
(چاپ
20
)
قیمت:
25000
تومان
تعداد صفحات:
536
صفحه
شابك:
964-341-222-9
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 8 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'شبهای سرای':
کتاب سرگذشت امه دوبوک دوریوری دختر خاله ژوزفین همسر ناپلئون امپراتور فرانسه است که در سال 1773 در خانوادهای فرانسوی و مقیم جزیره مارتینیک واقع در دریای کارائیب به دنیا آمد و در دوازده سالگی برای ادامه تحصیل در صومعهای نزد خواهران تارک دنیا به فرانسه اعزام شد. سه سال بعد که نزد خانوادهاش برمیگشت، گرفتار دریازنان بربر شد و او را به الجزایر بردند و بیگ الجزایر به خاطر زیبایی فوقالعادهاش او را به سلطان عثمانی پیشکش کرد. از آن پس امه بقیه عمرش را در حرمسرای سلطان در قسطنطنیه گذرانید. ابتدا سوگلی سلطان سالخورده عبدالحمید اول و سپس معشوقه جانشین وی سلیم سوم شد و سرانجام وقتی پسرخواندهاش با عنوان سلطان محمود دوم بر تخت سلطنت نشست به مقام سلطان والده رسید. امه که در حرمسرا "نقش دل" لقب یافته بود نفوذ و قدرت پنهانی بینظیری بدست آورد و در سیاست آن کشور نقش مهمی ایفا کرد. (برگرفته از مقدمه کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"این کاخ تازه را که از این پس از آن من است، به سرای کهنه که سالیان سال در آن میزیستم ترجیح میدهم. در این جا نور به فراوانی داخل اتاقها میشود. اما چشمانداز شهر قسطنطنیه را با اینکه اینقدر نزدیک است نمیتوانم ببینم. قسطنطنیه، تاریخ است، گذشته من است. از پنجره اتاقهایم منظره آرامبخش باغ پر گل، ایوان مرمرین کنار دریا و یک کشتی بادبانی را که باشکوه بر بغار بسفور میلغزد و از میان قایقهای کوچک میگذرد و شیاری روی آب به وجود میآورد، مینگرم. فصل بهار سال 1816 آغاز شده است. پزشک یونانیم به دروغ مرا تسلی میدهد، اما میدانم تا چند ماه دیگر زنده نخواهم بود. بیش از چهل و سه بهار از عمرم نمیگذرد، ولی بیماری سل بسیاری از کسانی را که جوانتر از من بودهاند از پای درآورده است ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!