ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
هالیوود
(Hollywood)
نویسنده:
چارلز بوکفسکی
(Charles Bukowski)
ترجمه:
پیمان خاکسار
ناشر:
چشمه
سال نشر:
1403
(چاپ
20
)
قیمت:
330000
تومان
تعداد صفحات:
299
صفحه
شابك:
978-964-362-721-8
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 5 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'هالیوود':
بوکفسکی در دوران کاریاش یک فیلمنامه به سفارش دوستش باربه شرودر نوشت. رمان هالیوود روایتی طنزآمیز از روند نوشته شدن فیلمنامه و ساخته شدن فیلم است. در این رمان بوکفسکی با خیلیها شوخی کرده. اسم بعضیها را تغییر داده و اسم بعضیها را نه. مترجم نمایهای از اسمهای تغییر یافته در انتهای کتاب آورده تا کسانی که کنجکاو هستند بدانند نام واقعی هریک از شخصیتهای داستان چیست، زیاد به دردسر نیافتند! (برگرفته از توضیح مترجم کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"چند روز بعد پینجو زنگ زد. گفت میخواهد پی فیلمنامه را بگیرد. باید به دیدنش برویم.
ما هم نشانی را گرفتیم و سوار فولکس شدیم و راه رفتیم طرف مارینا دلری. جایی عجیب و غریب.
بعد رسیدیم به بندر، داشتیم از کنار قایقها میگذشتیم. بیشترشان بادبانی بودند و آدمها روی عرشهشان ول میگشتند. لباس مخصوص قایقسواری تنشان بود، به همراه کلاه و عینک آفتابی. از قرار معلوم بیشترشان از روزمرگی فرار کرده بودند. هیچوقت اسیر روزمرگی نبودهاند و نخواهند شد. چنین چیزهایی پاداش برگزیدگان سرزمین مردمان آزاد است. با یک نگاه سرسری همهشان به نظرم احمق رسیدند و البته که برای نظر من تره هم خرد نمیکردند.
پیچیدیم به راست، از کنار بارانداز و خیابانهایی که به ترتیب الفبایی و با اسمهایی شیک کنار هم ردیف شده بودند گذشتیم. کوچه را پیدا کردیم، پیچیدیم به چپ، پلاک را پیدا کردیم و کنار خیابان پارک کردیم. زیر پایمان پوشیده از شن بود. نزدیکی اقیانوس آنقدر بود که بشود دیدش و دوریاش آنقدر که بشود احساس امنیت کرد ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را میتوانید در
اینجا
بیابید.
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!