درباره كتاب 'آستریکس و سپر سردار بزرگ':
وقتی رئیسماتیکس، کدخدای دهکدهی آستریکس، مریض میشود جادوفیکس به او پیشنهاد میکند که به یک مرکز آبدرمانی برود تا شاید در آنجا معالجه شود. آستریکس و اوبلیکس هم با رئیسماتیکس همراه میشوند تا از او محافظت کنند.
در مرکز درمانی، وقتی بیماران میبینند که چطور آستریکس و اوبلیکس، چون سالم هستند، هر غذایی را که دلشان میخواهد میخورند لجشان درمیآید و از رئیسماتیکس میخواهند که آن دو نفر را به جای دیگری بفرستد.
آستریکس و اوبلیکس به اطراف مرکز درمانی میروند تا از آنجا دور باشند و کمی هم گردش کنند. اما در راه به یکی از فرستادگان سزار برخورد میکنند و مطابق معمول حال او و همراهانش را حسابی جا میآورند. وقتی سزار از این ماجرا با خبر میشود ...