ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
نوشتن مادام بوواری
نویسنده:
گوستاو فلوبر
(Gustave Flaubert)
ترجمه:
اصغر نوری
ناشر:
نیلوفر
سال نشر:
1399
(چاپ
2
)
قیمت:
25000
تومان
تعداد صفحات:
102
صفحه
شابك:
978-964-448-473-5
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 4 نفر
امتیاز كتاب:
(3 امتیاز با رای 1 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'نوشتن مادام بوواری':
آندره ورسای در مقدمهی کتاب چنین توضیح میدهد:
"متن این کتاب، "جعلی" است. فلوبر هرگز چنین نامهی بلندی برای معشوقهاش، لوییز کوله، ننوشته است.
من از بین نامههایی که بین سالهای 1815 و 1885 برای لوییز کوله ارسال شدهاند (نزدیک به 250 نامه)، نامهای طولانی انتخاب کردهام، نوعی ترکیب نمادین از نامههای سالهای بوواری.
میخواستم پرترهای از فلوبر طراحی کنم یا بهتر، او را در نقطهی عطف زندگیاش به نمایش بگذارم. این مرد که خود را پنهان میکرد و دلش میخواست پشت اثرش ناپدید شود، من اینطور تصویرش کردم که تمام طول یک شب، از اتاق کوچکش در کرواسه، برای لوییز کوله نامه مینویسد، درست در لحظهای که به راستی یک نویسنده میشود.
این نامه ترکیب باشکوهی است از شکیبایی، نشاط، مردمگریزی، سخاوت، شک، وحشیگری و لودگی که گوستاو فلوبری روحافزا را برایمان آشکار میکند، کاملا مغایر با نمیدانم کدام "گوشهنشین کرواسه" که هنر را مقابل زندگی برگزیده بود ..."
نامه فلوبر/متن اصلی کتاب با این جملات آغاز میشود:
"باید عاشقات بود که امشب برایت نوشت، چون از پا درآمدهام. سرم به شدت درد میکند. از 2 بعد از ظهر بوواری را مینویسم. در بزاد آنها هستم، درست در وسط، در میان، عرق کردهام و گلویم گرفته. این یکی از روزهای نادر زندگیام است که آن را تمام در وهم گذراندهام. امروز عصر، ساعت شش، در لحظهای که کلمهی حملهی عصبی را مینوشتم، چنان عصبی بودم، چنان شدید نعره میزدم و چنان عمیق چیزی را که زن کوچکم تجربه میکرد حس میکردم که ترسیدم به خودم هم یک حملهی عصبی دست بدهد. از پشت میزم بلند شدم و پنجره را گشودم تا آرام بگیرم. سرم گیج میرفت. اکنون درد شدیدی در زانوها، کمر و سرم حس میکنم. مانند مردی هستم که زیادهروی کرده (به خاطر عبارت پوزش میخواهم)، یعنی در نوعی سستی سرشار از سرخوشی. گلویم خراشیده از بس تمام طول شب، بر حسب عادت اغراقآمیزم، در حال نوشتن فریاد زدهام ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را میتوانید در
اینجا
بیابید.
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!