ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
باران، آفتاب، و قصهی کاشی
نویسنده:
نادر ابراهیمی
(Nader Ebrahimi)
ناشر:
چاپ و نشر نظر
سال نشر:
1396
(چاپ
1
)
قیمت:
15000
تومان
تعداد صفحات:
20
صفحه
شابك:
978-600-94539-7-9
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 12 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'باران، آفتاب، و قصهی کاشی':
امیر کاشان تصمیم میگیرد برای ملاقات با مردمش، تالاری در شهر بسازد. مردم شهر از این تصمیم امیر استقبال میکنند و هریک به سهم خود به ساخت این تالار کمک میکنند. از جمله گرگین، نقاش معروف، از امیر میخواهد که به او اجازه دهد دیوارهای شهر را نقاشی کند. امیر موافقت میکند که گرگین دیوارهای بیرونی تالار را نقاشی کند. وقتی کار گرگین تمام میشود، نقاشیهای او چشم هر بینندهای را به خود جلب میکند. اما با گذشت چند ماه باران و آفتاب نقاشیهای او را روی دیوارها خراب میکنند و امیر از بابت خراب شدن تالار شهر خشمگین میشود. گرگین از امیر مهلت میخواهد تا برای مشکل پیش آمده چارهای بیاندیشد و به همراه پسرش، بهرام، جستجو برای رنگی را که باران و آفتاب نتوانند به آن آسیب برسانند، آغاز میکند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"... شاید هزار و پانصد سال پیش، شاید دو هزار سال پیش، و شاید خیلی پیشتر در نزدیکی شهر کاشان، در دهکدهیی به نام راوند، مرد نقاشی زندگی میکرد که نامش گرگین بود. گرگین، نقاش بسیار زبردستی بود، و نه تنها مردم دهکدهی راوند، بلکه مردم کاشان، یزد، اراک، اصفهان و خیلی شهرهای دیگر ایران او را خوب میشناختند و به او احترام میگذاشتند.
گرگین نقاش پسری داشت به نام بهرام، که پدر را در کار نقاشی و رنگسازی کمک میکرد.
و در همان زمان، در شهر کاشان، امیری بود به نام پیران، حکمران خوب و مهربانی بود و مردم او را دوست داشتند. پیران، همیشه در فکر آسایش و خوشبختی مردم بود و میکوشید که زندگی آرام و شیرینی برای آنها فراهم آورد. روزی یکی از دستیاران پیران به او گفت:
- ای امیر! مردم کاشان و روستاهای این ناحیه، حرفهایی دارند که میخواهند به تو بگویند؛ شکایتهایی دارند، درددلها و پیشنهادهایی دارند ... اما برای تو ممکن نیست که همهی آنها را ببینی و با آنها گفتوگو کنی ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!