فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"مرزهای ایران از شمال تا کوههای قفقاز و سرزمین سیبری پیش رفت؛ از خاور به آن سوی رود سند رسید؛ در جنوب از دریای عمان و خلیج فارس گذشت و تا مصر، سومالی و حبشه پیشروی کرد و از باختر تا سرزمین یونان باستان و روم کشیده شد. بدین سال، مرزهای فرهنگی و حکومتی ایران نیز در دنیای آن روز گسترده شد. این سرزمینها، قلمرو هخامنشیان بود.
میتوانی تصور کنی چگونه این ملتها چندین سده در کنار هم زیستند؟ این سرزمین پهناور، برای ادامهی هستی به سامانی ویژه و ساختاری بزرگ نیاز داشت. محور این ساختار چه بود؟ در این قلمرو، هر قوم، سنتها و آداب و کبش خویش را داشت. مصری به زبان خویش سخن میگفت و به شیوهی خود نیایش میکرد. یونانی نیز به ایزدان نیاکانش باور داشت، به زبان یونانی صحبت میکرد و میاندیشید. در این قلمرو گسترده، اقوام سرزمین میانرود و دیگر قومها، از نیاکان خود پیروی میکردند ..."