بخريد و بخوانيد ...
آیین تدفین
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

آیین تدفین

(Burial Rites)
نویسنده: هانا کنت (Hannah Kent)
ترجمه: محمد عباس‌آبادی
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1403 (چاپ 2)
قیمت: 340000 تومان
تعداد صفحات: 352 صفحه
شابك: 978-600-182-785-3
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 2 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'آیین تدفین':

داستان بر اساس ماجرای واقعی ندیمه‌ای به نام اگنس ماگنوسدوهتیر است که در سال 1829 در ایسلند به جرم مشارکت در قتل دو مرد که یکی از آن‌ها اربابش است، به اعدام محکوم می‌شود.

از آن جای که در آن منطقه از ایسلند زندان خالی وجود ندارد، اگنس را به مزرعه‌ای که در کودکی در آن کار می‌کرده، نزد خانواده‌ی یک مامور دولت با همسر و دو دخترش، می‌فرستند و از آن‌ها می‌خواهند تا موعد اعدامش از او نگهداری کنند.

این خانواده که از حضور یک قاتل در خانه وحشت دارند، از حرف زدن با او خودداری می‌کنند. فقط توتی، نایب کشیشی که به‌عنوان مشاور روحانی او فرستاده می‌شود، با او صحبت می‌کند و به داستان غم‌انگیز زندگی‌اش پی می‌برد. با گذشت چند ماه و نزدیک شدن به زمان اعدام اگنس، همسر کشاورز و دخترانش با او انس می‌گیرند و به‌تدریج متوجه می‌شوند ماجرای اگنس پیچیده‌تر از چیزی است که در دادگاه او اعلام شده و ممکن است آن هیولایی نباشد که مردم از او ساخته‌اند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"می‌گفتند باید بمیرم. می‌گفتند جان دو مرد را رگفته‌ام، و حالا آن‌ها هم باید جان مرا بگیرند. به همین خاطر تصور می‌کنم که همه شعله‌های فروزان شمع‌هایی هستیم که در تاریکی و زوزه‌ی باد پرپر می‌زنند، و در سکوتِ اتاق صدای قدم‌هایی را می‌شنوم، قدم‌هایی ترسناک که به طرف من می‌آیند، می‌آیند که خاموشم کنند و جانم را به شکل حلقه‌ای دود خاکستری از بدنم خارج کنند و به هوا بفرستند. در داخل خوای تاریک شب محو خواهم شد. همه‌ی ما را یکی‌یکی خاموش می‌کنند، تا این‌که تنها نور خودشان باقی بماند تا بتوانند خود را با آن ببینند. من آن موقع کجا خواهم بود؟

گاهی فکر می‌کنم دوباره مزرعه را می‌بینم که در تاریکی می‌سوزد. گاهی درد زمستان را در ریه‌هایم حس می‌کنم، و فکر می‌کنم بازتاب شعله‌ها را در آب عجیب اقیانوس می‌بینم که نور مدام در آن سوسو می‌زند. در طول آن شب لحظاتی به گذشته فکر کردم. رو برگرداندم تا آتش را تماشا کنم، و اگر به پوستم زبان بزنم هنوز می‌توانم طعم نمک را بچشم.طعم دود ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!