بخريد و بخوانيد ...
مجبورم کن (از سری کتاب‌های جک ریچر - کتاب بیستم)
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

مجبورم کن (از سری کتاب‌های جک ریچر - کتاب بیستم)

(Make Me)
نویسنده: لی چایلد (Lee Child)
ترجمه: محمد عباس‌آبادی
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1400 (چاپ 1)
قیمت: 132000 تومان  115000 تومان
تعداد صفحات: 455 صفحه
شابك: 978-600-182-713-6
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'مجبورم کن (از سری کتاب‌های جک ریچر - کتاب بیستم)':

جک ریچر با قطار به شهر کوچک و دورافتاده‌ای با نام عجیب "استراحتگاه مادر" در ایالت اوکلاهوما می‌رسد و در همان بدو ورود با زنی چینی-آمریکایی به نام میشل چانگ مواجه می‌شود که ظاهرا به دنبال همکار گمشده‌اش می‌گردد. ریچر از آنجایی که با خودش فکر می‌کند ممکن است آن منطقه محل زایمان یک زن یا شاید هم آرامگاه یک مادر باشد در شهر می‌گردد و از ساکنینش راجع به اسم آن پرس‌وجو می‌کند، ولی چیزی دستگیرش نمی‌شود. سپس تصمیم می‌گیرد بیشتر با چانگ آشنا شود و می‌فهمد که چانگ قبلا مامور اف‌بی‌آی بوده و حالا کارآگاه خصوصی است و دنبال همکارش کیور می‌گردد که بعد از درخواست پشتیبانی از او در این شهر ناپدید شده است. رفتار مرموز اهالی آن منطقه از یک طرف و یافتن یادداشتی در اتاق متل کیور که رویش فقط کلمات "200 مرگ" و شماره تلفن روزنامه‌نگاری در لس‌آنجلس‌تایمز نوشته شده از طرف دیگر، ریچر را متقاعد می‌کند به تحقیقات چانگ کمک کند. تحقیقاتی که او را به همراه چانگ تا لس‌آنجلس، شیکاگو، فینیکس و سن‌فرانسیسکو می‌برد. با تبهکارها و قاتل‌های قراردادی مواجهش می‌کند و بعد دوباره او را به اولین توقفگاهش برمی‌گرداند. جایی که باید با بدترین کابوسی که می‌تواند تصور کند روبه‌رو شود.

راحت‌ترین راه برای ریچر این بود که پا پس بکشد و راه خودش را ادامه بدهد، اما او طبق معمول قانونی برای خودش دارد: اگر می‌خواهی مانعم شوی باید مجبورم کنی ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"جابه‌جاکردن آدم درشت هیکلی مثل کیور کار آسانی نبود. مثل این بود که سعی کنی تشک دونفره‌ی یک تخت آبی را دربیاوری. به همین خاطر نزدیک خانه دفنش کردند. که به‌هرحال منطقی هم بود. هنوز یک ماه تا فصل برداشت مانده بود و به هم خوردن خاک کشت‌زار از آسمان دیده می‌شد. برای پیدا کردن کسی مثل کیور هم از هواپیما و هلیکوپتر و شاید حتی پهپاد استفاده می‌کردند.

محض احتیاط ساعت دوازده شب شروع کردند. وسط چهار هزار هکتار زمین خالی بودند و تنها چیزی که در این سمت از افق به دست انسان ساخته شده بود خط راه‌آهن در شرق بود، اما دوازده شب می‌شد پنج ساعت بعد از قطار غروب و هفت ساعت قبل از قطار صبح. بنابراین خبری از نگاه‌های کنجکاو نبود. بکهو لودرشان چهار نورافکن متصل به تیری روی اتاقکش داشت، مثل همان نورافکن‌هایی که جوان‌ها روی وانتشان می‌گذاشتند. این چهار نورافکن با هم روشنایی هالوژن وسیعی به وجود می‌آوردند. بنابراین مشکل دید هم نداشتند. گودالی در آغل خوک‌ها کندند، آغلی که خودش یک به‌هم‌ریختگی دائمی در خاک به حساب می‌آمد ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!