داستان "دورگهها در سیارهی ناهید" با این جملات آغاز میشود:
"جو نمناک و رخوتانگیز سیاره، با قدرت شکافته شد و صفیرکشان کنار کشید. سطح سیاره زیر ضربهی ناشی از فرود سه موشک تخممرغی شکل و سنگین که تازه از فضا آمده بودند، به لرزه درآمد. صدای پژواک فرود آنها از کوهستانی که آنسوی جنگلی انبوه قرار داشت به گوش رسید و دوباره سکوت همهجا را فراگرفت.
سه در، یکی پس از دیگری لغزیدند و باز شدند و اشکالی انسانی، با تردید قدم به بیرون گذاشتند. ابتدا به آهستگی و بعد بهسرعت و آشفتگی بیصبرانه، اولین گامها را روی سطح دنیای جدید گذاشتند تا اینکه اطراف کشتیها مملو از جمعیت شد.
هزار جفت چشم به آن منظره خیره شده بودند و هزار دهان با هیجان و بیوقفه سخن میگفتند و هزار کاکل سی سانتیمتری سفیدرنگ میان باد دنیایی دیگر، با وقار میرقصیدند.
تویینیها روی سیارهی ناهید فرود آمده بودند ..."