درباره كتاب 'تو مرد نیستی':
داستان دربارهی سه نسل از زنان فلسطینی آمریکایی است که در بروکلین زندگی میکنند و بین رعایت رسوم سختگیرانهی فرهنگشان با زندگی طبق تمایلات شخصی، مردد هستند.
دیا در حالی با خواستگارانش صحبت میکند که هیچ علاقهای به ازدواج ندارد. این بلا پیشتر هم سر مادرش آمده بود. مادری که سالها فکر میکرد در تصادف او را از دست داده، اما روزی با دریافت پیامی از طرف غریبهای آشنا فهمید که اتفاقات زندگیاش چیزی نبوده که تصور میکرده ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"من در روزی سرد و ابری، بدون قدرت تکلم در بروکلینِ نیویورک متولد شدم. هرگز کسی درباره شرایطم صحبت نکرد. من تا سالها بعد نمیدانستم که نمیتوانم حرف بزنم. تا آنکه یک روز دهانم را باز کردم و آمدم که از خواستهام حرف بزنم ولی فهمیدم که کسی نمیتواند صدایم را بشنود. در محل زندگیام، ساکت بودن از ویژگیهای جنسیتیام است. همانقدر عادی؛ مثل وجود مجرای شیردهی در بدن یک زن و همانقدر لازم و ضروری؛ مثل پرورش نسل بعدی در بطن او ولی البته که ما هیچوقت این را به شما نمیگوییم. در محل زندگیام، ما یاد گرفتهایم که خودمان را ساکت کنیم، یاد گرفتهایم که این کار ما را نجات میدهد ولی حالا، پس از گذشت چندین و چند سال فهمیدهام که این یک امید واهی است. حالا، که دارم این متن را مینویسم، احساس میکنم که صدایم را به دست آوردهام.
شما تابهحال این داستان را نشنیدهاید. اصلا مهم نیست که چند کتاب خواندهاید یا چند داستان بلدید. حرفم را باور کنید: هیچکس تابهحال چنین داستانی برایتان تعریف نکرده است ..."