بخريد و بخوانيد ...
برگزیدگان جوان (کتاب اول)
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

برگزیدگان جوان (کتاب اول)

(The Young Elites)
نویسنده: مری لو (Marie Lu)
ترجمه: نازنین معمار
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1401 (چاپ 3)
قیمت: 470000 تومان
تعداد صفحات: 416 صفحه
شابك: 978-600-182-249-0
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'برگزیدگان جوان (کتاب اول)':

آدلینا آموترو یکی از نجات‌یافتگان از تب خون است. یک دهه قبل، بیماری مرگباری سرزمینشان را در هم کوبید. بسیاری از مبتلایان جان خود را از دست دادند، اما کودکان زیادی، با نشان‌های عجیبی زنده ماندند. موهای مشکلی آدلینا، نقره‌ای شد، مژه‌هایش بی‌رنگ شدند و به جای چشم چپش حالا تنها زخمی ناصاف به‌جا مانده. پدر سنگدلش بر این باور است که او یک بازمانده است، نفرت‌انگیز است و نام نیک خانوادگی آن‌ها را لکه‌دار، و راه خوشبختی آنان را سد کرده است. اما شایع شده که بعضی از نجات‌یافتگان از تب، دارای چیزی بیش از یک جای زخم هستند. مردم بر این باورند که آنان توانایی‌های مرموز قدرتمندی دارند، و هرچند هویتشان مخفی است، آن‌ها را با نام برگزیدگان جوان می‌خوانند.

ترن سانتورو در خدمت پادشاه است، به عنوان فرمانده سپاه مفتشان، این وظیفه‌ی اوست که برگزیدگان جوان را پیدا کند، و قبل از آنکه این سرزمین را نابود کنند، آن‌ها را از بین ببرد. او بر این باور است که برگزیدگان جوان خطرناک و انتقام‌جویند، اما این ترن است که تاریک‌ترین رازها را در بر دارد.

انزو والنسیانو از اعضای مجمع خنجر است. این گروه مخفی از برگزیدگان جوان به دنبال آن است که افرادی مثل خودش را، پیش از آنکه به چنگ سپاه تفتیش بیفتند، پیدا کنند. اما وقتی خنجرداران آدلینا را پیدا می‌کنند، متوجه می‌شوند که چنین قدرت‌هایی را هرگز ندیده‌اند.

آدلینا می‌خواهد باور کند که انزو طرف اوست و ترن دشمن واقعی آن‌هاست، اما زندگی این سه نفر به اشکال غیرمنتظره‌ای با هم برخورد می‌کند، به‌طوری که هریک در جنگی بسیار متفاوت و شخصی مبارزه می‌کنند. اما همه از یک چیز مطمئن‌اند: آدلینا توانایی‌هایی دارد که نباید به این دنیا تعلق داشته باشد. سیاهیِ انتقام‌جویی در قلبش است که می‌خواهد هر که را که جرئت مخالفت با او را داشته باشد، نابود کند ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"فردا صبح خواهم مرد.

در هر حال، این چیزیست که مفتش‌ها هنگامی که به سلولم می‌آیند، می‌گویند. هفته‌هاست که اینجا هستم - این را از آنجا می‌دانم که دفعاتی که غذایم را می‌آورند، شمرده‌ام.

یک روز. دو روز.

چهار روز. یک هفته.

دو هفته.

سه.

پس از آن از شمارش دست کشیدم. ساعت‌ها از پی هم می‌دوند، قطار بی‌پایان نیستی، مملو از پرتوهای مورب نور و لرزش‌های سرمازده، سنگ‌های خیس، تکه‌های عقلانیتم، زمزمه‌های از هم گسیخته‌ی افکارم.

اما فردا، زمان من به پایان می‌رسد. قرار است مرا بر تیرکی در میدان مرکزی بازار، مقابل چشمان همه، زنده زنده بسوزانند. مفتش‌ها می‌گویند که از همین حالا جمعیت آن بیرون در حال جمع شدن هستند ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!