درباره كتاب 'لولوی قشنگ من':
بزی و لولوی سرِ خرمن با همدیگر دوست هستند. یکروز که بزی نزد لولو آمده، لولو به او میگوید که خیلی دلش میخواهد به قله کوهی برود که همیشه آن را از دور تماشا کرده است. پس بزی تصمیم میگیرد که لولو را به آرزویش برساند. او را بر پشتش سوار میکند و راه میافتد تا از کوه بالا برود. اما در راه بزی گشنهاش میشود و تصمیم میگیرد برگردد. لولو برای اینکه او را از برگشتن منصرف کند، به دفعات به او کاه میدهد تا بخورد و به راهش ادامه بدهد. وقتی بالاخره بزی به قله کوه میرسد متوجه میشود که کاههایی که خورده همه را لولو از تن خودش به او میداده و دیگر چیزی به جز کت و کلاه از لولو باقی نمانده است. بزی غمگین میشود و گریه میکند، اما بعد راهحلی به ذهنش میرسد و ...
(مخاطب کتاب گروه سنی "الف" در نظر گرفته شده است)