درباره كتاب 'این همه تلق و ملق':
بزی در بازار، کنار یک درخت، آش میفروخت. درخت هر روز به بزی غر میزد و از او ایراد میگرفت. اما یکروز بزی متوجه شد که دیگر از سوی درخت صدایی نمیآید و غرغرش بلند نمیشود. نگران شد و پیش درخت رفت تا ببیند چه مشکلی پیش آمده است. او متوجه شد که درخت تنهاست و دلش گرفته. بنابراین برای حل مشکل درخت فکری به نظرش رسید ...
(مخاطب کتاب گروه سنی "الف" و "ب" در نظر گرفته شده است)