ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
پسری که با پیراناها شنا کرد
(The Boy Who Swam with Piranhas)
نویسنده:
دیوید آلموند
(David Almond)
ترجمه:
ریحانه جعفری
ناشر:
ققنوس
سال نشر:
1401
(چاپ
4
)
قیمت:
130000
تومان
تعداد صفحات:
272
صفحه
شابك:
978-600-8869-05-4
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'پسری که با پیراناها شنا کرد':
"استنلی پاتز" روزگار خوشی دارد تا اینکه کارخانه کشتیسازی تعطیل میشود. عمویش میزند توی کار تولید کنسر ماهی! و آن وقت بومب!!! همه آنقدر غرق کار میشوند که زندگی در خانهی پلاک 69 خیابان فیشکوئی نابود میشود! شبی استنلی خانه را ترک میکند. میرود و توی سیرک کار میکند. بعد با داستایفسکی و نیتاشا به سفر میرود.
همانطور که استنلی سفر میکند و از زندگی قبلیاش دور و دورتر میشود، بیا ما برویم بالا و بالاتر تا کنار ماه و ستارهها. از آنجا لحظهای را تماشا کنیم که او با "پانچو پیرلی" افسانهای ملاقات میکند. پانچو، همان مردی که با پیراناها، یعنی خطرناکترین ماهی دنیا، شنا میکند. پانچو از استنلی میخواهد با پیراناها شنا کند. آیا استنلی میخواهد با پیراناها شنا کند. آیا استنلی توی آکواریوم پیراناها شیرجه میزند؟ آیا آنقدر شجاع هست که بپرد توی آب و برود دنبال سرنوشتش؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"همهچیز بعد از تعطیلی کارخانهی کشتیسازی سیمپسون شروع شد. سالها پیش کارخانهی سیمپسون روی رودخانه ساخته شد. مردمی که کنار رودخانه زندگی میکردند، از همان سالها توی این کارخانه مشغول به کار شدند.
بابای استن هم تا قبل از تصادف توی کارخانه کار میکرد. عمو ارنی از وقتی بچه بود، درست مثل برادر و پدر و پدربزرگ و پدربزرگش، برای سیمپسون کار میکرد. بعد بوومپ! همهچیز تمام شد. تایوان، کره، چین و ژاپن کشتیهای بهتر و ارزانتری ساختند. آنوقت درِ کارخانهی سیمپسون بسته شد. به کارگرها پول ناچیزی دادند و ردشان کردند. بعد گروه تخریب ریخت توی کارخانه. دیگر شغلی برای اهالی نمانده بود. اما کارگرانی مثل عمو ارنی که سختکوش و بااصلونسب بودند، باید از خانوادهشان مراقبت میکردند. بعضیها شغل دیگری پیدا کردند، مثلا کارگر کارخانهی بستهبندی پلاستیک پرکینز، تلفنچی شرکت بیمه، مسئول چیدن قفسههای فروشگاه زنجیرهای یا راهنمای تور موزهی میراث صنایع بزرگ. این موزه کشتیهای باشکوه سیمپسون را از مان تاسیس کارخانه، نمایش میداد ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!