ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
در اسارت زمان
(Time and Time Again)
نویسنده:
بن التون
(Ben Elton)
ترجمه:
بابک اسلامیه
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1399
(چاپ
1
)
قیمت:
135000
تومان
تعداد صفحات:
464
صفحه
شابك:
978-600-182-604-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 1 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'در اسارت زمان':
روز اول ژوئن سال 1914 هیو استانتن، نظامی کهنهکار سابق و ماجراجوی پرآوازه، به معنای واقعی کلمه تنهاترین مرد روی زمین است. هیچکدام از کسانی که زمانی میشناخته یا دوستشان داشته، هنوز به دنیا نیامدهاند. حالا شاید هر به دنیا نیایند.
استانتن میداند که جنگ بزرگ و هولناکی در راه است؛ جنونی جمعی و انتحاری که تمدن اروپایی را نابود میکند و برای میلیونها نفر در قرن پیش رو بدبختی و سیهروزی به ارمغان میآورد. استانتن این را میداند چون آن قرن، برای او پیشتر به تاریخ پیوسته است.
اکنون باید تاریخ را تغییر دهد. باید از بروز این جنگ جلوگیری کند. جنگی که با شلیک یک تیر آغاز میشود. ولی آیا بهراستی شلیک یک تیر میتواند یک قرن کامل را به فساد و تباهی بکشاند؟ و در این صورت، آیا شلیک تیر دیگری میتواند مایهی نجاتش بشود؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"در قسطنطنیه، اوایل یک صبح سرد و آفتابی در ژوئن 1914، هیو استانتن، فرماندهی بازنشستهی ارتش انگلستان و ماجراجوی حرفهای، به نردههای پل گالاتا تکیه داده و به رودخانهی زیر پایش خیره شده بود. سوز سردی میآمد و درخشش آفتاب اول صبح بر فراز رودخانهی مفرغیرنگ، برجستگیهای امواج متلاطم را مانند ستارگان به چشمک زدن واداشته بود.
استانتن چشمهایش را تنگ کرد و لحظهای دهانهی تنگهی بسفر، فاضلاب کهنسال دوره بیزانس را فراموش کرده، به جای آن گنبد مینای بهشتی را مجسم کرد. کهکشان دوردستی که با بارقههای بیشماری از درخشش الهی نقطهنقطه شده بود. دروازهی تابناکی رو به فراموشی.
وقتی چشمهایش را باز کرد، دوباره رودخانه را به صورت ملغمهای از فضولات سمی دید و رویش را برگرداند. اگر زمانی تصمیم به خودکشی میگرفت، استفاده از فشنگ به مراتب سریعتر و تمیزتر بود.
رفتوآمد صبحگاهی با سروصداهای جورواجور روی پل فلزی جدید جریان داشت و استانتن متوجه شد که نگاهش روی زنی برقعپوش در آنسوی خیابان خیره مانده است ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!