ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
درخت قصه، قمریهای قصه (یادگارهای نادر ابراهیمی)
نویسنده:
نادر ابراهیمی
(Nader Ebrahimi)
ناشر:
شهر قلم
سال نشر:
1395
(چاپ
1
)
قیمت:
15000
تومان
تعداد صفحات:
؟
صفحه
شابك:
978-600-320-385-6
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 2 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'درخت قصه، قمریهای قصه (یادگارهای نادر ابراهیمی)':
هیزمشکنی به نام مرادعلی به همراه زن و فرزندانش در کلبهای در میان جنگلهای عباسآباد زندگی میکرد. مرادعلی زندگیاش را با قطع درختهای خشک و فروش هیزمی که از این راه بدست میآورد، میگذراند. روزی از روزها او هرقدر در جنگل به دنبال درخت خشکی میگردد که بتواند آن را قطع کند، چیزی پیدا نمیکند. وقتی پس از مدتها جستجو به درخت خشکی میرسد که برای کار او مناسب است متوجه میشود که در بالای درخت دو قمری لانه کردهاند و در آنجا تخم گذاشتهاند و در انتظار هستند تا جوجههایشان سر از تخم دربیاورند. مرادعلی به همین خاطر درخت را قطع نمیکند و به کلبهاش برمیگردد. اما روز بعد دوباره به سراغ درخت میرود، چون فکری به ذهنش رسیده که هم مشکل او را حل میکند و هم مشکل قمریها را ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"در شمال سرزمین خوب ما جنگلی بود که به آن جنگل عباسآباد میگفتند. هنوز هم هست، هنوز هم به آن جنگل عباسآباد میگویند.
در وسط این جنگل، هیزمشکنی زندگی میکرد که به او مرادعلی هیزمشکن میگفتند. هنوز هم هست، هنوز هم به او مرادعلی هیزمشکن میگویند.
این مرادعلی، یک زن خوب و کاری داشت به نام بیبی خاطره، یک پسر هشت ساله داشت به نام پاتنی، یک دختر شش ساله داشت به نام پونه، بله ... حالا دیگر خودتان میدانید که این سه نفر هم هنوز هستند؛ فقط سنشان کمی بیشتر شده.
اگر یکبار، گذارتان به جنگل عباسآباد افتاد، که گمان میکنم قشنگترین جنگل دنیا باشد، از پدر و مادرتان خواهش کنید که چند دقیقه آنجا بمانند، و در کنار شما، رو به کوههای بلند جنگلی، فریاد بکشند: مرادعلی آقا! بیبی خاطره خانم! پاتنی جان! پونه جان! ما از شما، بابت آن قمریها، متشکریم ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!