بخريد و بخوانيد ...
اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد (مجموعه هارت استرایکرها - کتاب اول)
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد (مجموعه هارت استرایکرها - کتاب اول)

(Nice Dragons Finish Last)
نویسنده: راشل آرون (Rachel Aaron)
ترجمه: سهیلا سهرابی
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1398 (چاپ 1)
قیمت: 127000 تومان
تعداد صفحات: 424 صفحه
شابك: 978-600-182-572-9
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'اژدهای مهربان به جایی نمی‌رسد (مجموعه هارت استرایکرها - کتاب اول)':

جولیوس، کوچک‌ترین اژدهای خانواده‌ی هارت‌استرایکر، روش ساده‌ای برای زنده ماندن دارد: ساکت بمان، دردسر درست نکن و از اژدهایان بزرگ‌تر دوری کن. اما رام و ساکت بودن در خانواده‌ای پر از شکارچیان جادویی جاه‌طلب خریدار ندارد و صبر مادرش، بتزدا هارت‌استرایکر، بالاخره به آخر می‌رسد.
جولیوس که حالا در هیبت انسانی‌اش مهروموم شده و به منطقه آزاد دیترویت - کلان شهری دوطبقه که روی ویرانه‌های دیترویت قدیم ساخته شده - تبعید شده است، یک ماه وقت دارد تا ثابت کند اژدهایی ظالم است، وگرنه باید زندگی را ببوسد و بگذارد کنار. اما در شهری پر از جادوگران مدرن و ارواح کینه‌جو که در آن اژدها بودن جرم است و مجازاتش هم اعدام، برای موفق شدن در امتحانش حسابی نیاز به کمک خواهد داشت.
جولیوس تنها امیدش این است که انسان‌ها قابل اعتمادتر از اژدهایان باشند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
" "پاشو!"
جولیوس از خواب پرید و از روی مبل مدرن لیز پایین افتاد. با صورت روی فرش سفید سفت فرود آمد و زانویش محکم به گوشه‌ی میز قهوه‌ی آبستره‌ی خواهرش خورد. وقتی دست دراز کرد تا زانوی دردناکش را چنگ بزند، خواهرش با نوک دمپایی‌های چرم مشکی‌اش، دست او را کنار زد.
در حالی که توی اتاق راه می‌رفت و پرده‌ها را باز می‌کرد، ادامه داد: "من باید نیم ساعت دیگه بیمارستان باشم که یعنی تو باید ده دقیقه دیگه بیرون باشی. یالا تکون بخور."
جولیوس غلت زد و نشست و در نور درخشان خورشید که مثل دسته‌ای چاقو وارد این آپارتمان فوق‌العاده شیک و فوق‌العاده گران‌قیمت شده بود پلک زد. مخفیانه زانوی آسیب‌دیده و دردناکش را مالید و گفت: "صبح تو هم به خیر."
جسیکا پرخاش کرد: "بهتره بگی بعدازظهر، در واقع، جولیوس، ساعت نزدیک دهه. توی خونه این موقع از خواب بیدار می‌شی؟" با اوقات تلخی رویش را برگرداند و به طرف پیشخان مرمری رفت که آشپزخانه‌ی کاملا سفید را از بقیه‌ی بخش‌های کاملا سفید آپارتمان دلبازش جدا می‌کرد ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!