ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
دریای خاطرات
(Sea of Memories)
نویسنده:
فیونا والپی
(Fiona Valpy)
ترجمه:
آفاق زرگریان
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1398
(چاپ
1
)
قیمت:
45000
تومان
تعداد صفحات:
333
صفحه
شابك:
978-600-182-587-3
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 1 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'دریای خاطرات':
وقتی کندرا به ملاقات مادربزرگ ناخوش خود میرود، الا فقط یک درخواست دارد. کندرا داستان او را بنویسد، پیش از اینکه فراموش کند …
در سال 1937 وقتی الای هفده ساله برای تابستان به جزیرهی زیبای رِ فرستاده میشود، و کریستف خلاق و خوشقیافه را میبیند، زندگیاش برای همیشه تغییر میکند. آنها تابستان را با هم میگذرانند، سواحل شنی جزیره و آبهای صاف و شفاف اقیانوس را کشف میکنند و الا برای اولینبار در زندگیاش واقعا احساس آزادی میکند، اما بروز جنگ آشکارا همهچیز را تغییر میدهد. الا مجبور میشود به اسکاتلند برگردد، در آنجا همراه با آنگوس جذاب و دلیر داوطلبانه به فعالیتهای کمکرسانی به جنگ مشغول میشود.
الا احساس میکند در این دنیای جدید بیشتر و بیشتر از کسی که در جزیرهی رِ بود، دور میشود. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"به خانهی سالمندان درومبیگ خوش آمدید."
کلمات روی این تابلو نشان میدهد که من زیر شرشر باران جلوی در شیشهای خانهی درومبیگ ایستادهام، کمی خم میشوم و گوشم را به آیفون نزدیکتر میکنم، به این امید که شاید کسی بشنود من زنگزدهام و جواب بدهد. جلوتر میروم، سعی میکنم خودم را بیشتر به دیوار زیر سایهبان کمعمق شیروانی بچسبانم که باعث میشود قطرههای باران بیشتری از پشتم پایین برود. باد برگهای زرد را مشتمشت از درختهای برهنه که دور ساختمان سنگی خاکستری را گرفتهاند، میکَند و به سمت پنجرهها پرت میکند، جایی که قبل از افتادن روی سنگهای خیس از جویبار قطرههای باران، لحظاتی به شیشهها میچسبند. به ساعتم نگاه میکنم، طاقت ندارم، فکرم مشغول اوضاع خانهی خودم است ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!