درباره كتاب 'پیرایه، دختری از استانبول':
پیرایه دختری دندانپزشک که به همسری مردی از یک خانواده سنتی درمیآید و به اجبار از شهر زادگاهش، استانبول، راهی دیاربکر میشود تا با شوهرش که او هم دندانپزشک است زندگی کند. دخالتهای مدام مادر شوهر، تکیه بر مسائل خرافی و تعصبورزی شوهر، زندگی او را به بنبست میکشاند. پیرایه زنی امروزی است. او طغیان میکند و با گسستن رشتههای اسارت، زندگی مستقلی را در پیش میگیرد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"حتی تصورش را هم نمیکردم، زمانی که سرخورده و از روی اجبار، آماده میشدم در راهی بیثمر و بیخاصیت گام بردارم. میکوشم ندایی را که در گوشهای از قلبم رو به خاموشی است و مرتب به من نهیب میزند که اگر در مسیری که خودم انتخاب کرده بودم گام برمیداشتم این هیجان و شور و شوق دوچندان میشد، نشنیده بگیرم.
ولی حالا دیگر خیلی دیر است!
امروز اولین روز دانشگاه است. من در دانشگاه مرمره در رشته دندانپزشکی قبول شدهام. در اصل این رشته که با احساسات و افکارم همخوانی ندارد انتخاب من نیست، اما نباید بیانصافی کنم، تصمیمگیری نهایی را مثلا به خودم واگذار کرده بودند. یعنی بعد از اینکه روی تمام رشتههایی را که خودم دوست داشتم به دلایلی مختلف، خط کشیدند و دستم را برای انتخاب رشته بستند، طوری وانمود کردند که گویا رشته دندانپزشکی را خودم انتخاب کردهام ..."