شناسنامه محصول
دروغ‌های لاک لامورا (مجموعه ماجراهای لاک لامورا - کتاب 1)
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

دروغ‌های لاک لامورا (مجموعه ماجراهای لاک لامورا - کتاب 1)

(The Lies of Locke Lamora)
نویسنده: اسکات لینچ (Scott Lynch)
ترجمه: سعید سیمرغ
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1400 (چاپ 2)
قیمت: 200000 تومان  170000 تومان
تعداد صفحات: 687 صفحه
شابك: 978-600-182-360-2
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'دروغ‌های لاک لامورا (مجموعه ماجراهای لاک لامورا - کتاب 1)':

می‌گویند خار کامور شمشیرزنی شکست‌ناپذیر، دزدی چیره‌دست، یار و یاور تهیدستان و شبحی است که می‌تواند از میان دیوارها بگذرد.
ولی لاک لامورا که در شمشیرزنی مهارت چندانی ندارد، همان خار افسانه‌ایست، و با وجود این‌که واقعا از ثروتمندان می‌دزدد (مگر کس دیگری آن‌قدر ارزش دارد که بشود جیب او را خالی کرد؟) ولی تهیدستان حتی یک پول سیاه از آن را نمی‌بینند. هرچه لاک دزدیده، فقط و فقط از آن خودش و گروهی از دزدان متحدش است. گروه حرامزادگان نجیب.
دنیای زیرزمینی هزاررنگ شهر باستانی کامور تنها خانه‌ای است که او می‌شناسد، ولی اکنون جنگی مخفیانه در گرفته که می‌تواند این دنیا را نابود کند. لاک و دوستانش که خودشان را در یک بازی مرگبار گرفتار می‌بینند، مذبوجانه تلاش می‌کنند تا فقط بتوانند زنده بمانند ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"شب‌هنگام یک روز طولانی و شرجی تابستانی از سال هفتاد و هفت سندووانی، دزدآموز کامور دیداری ناگهانی و سرزده با راهب بی‌چشم صومعه‌ی پرلاندرو داشت، به این امید که بتواند لامورا کوچولو را به او بفروشد.
او با لحنی نسبتا ناخجسته گفت: "یه معامله برات دارم."
راهب بی‌چشم گفت: "لابد یه معامله دیگه، مثل کالو و گالدو؟ هنوز دارم جون می‌کنم عادت‌های بدی رو که اون بی‌شعورهای زبون‌نفهم از تو یادگرفتن از کله‌شون بیرون کنم و عادت‌های بدی رو که خودم لازم دارم یادشون بدم."
دزدآموز شانه‌ای بالا انداخت و گفت: "ای بابا، چینز! وقتی که من او میمون‌های کوچولو رو بهت فروختم، بهت گفتم که چه عوضی‌هایی هستن، تازه اون‌قدری خوب بودن که ..."
صدای قوی‌تر و پرطنین‌تر راهب باعث شد اعتراض دزدآموز در گلویش گیر کند. راهب گفت: "یا نکنه یه معامله دیگه مثل سابیتا باشه؟ مطمئنم که یادت می‌آد بابتش فقط کم مونده بود استخون کشکک زانوی ننه مرحوممو ازم بگیری! باهاس همه‌ی پولشو مس بهت می‌دادم و تماشات می‌کردم که چطور موقع بردن اون همه پول، زوارت در می‌ره!" ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!