ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
داس مرگ (مجموعه داس مرگ - کتاب اول)
(Scythe)
نویسنده:
نیل شوسترمن
(Neal Shusterman)
ترجمه:
آرزو مقدس
ناشر:
پرتقال
سال نشر:
1398
(چاپ
7
)
قیمت:
65000 تومان
59000
تومان
تعداد صفحات:
443
صفحه
شابك:
978-600-462-158-8
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب:
گرسنگی، بیماری، جنگ، رنج، بشر موفق شده همه اینها را از میان بردارد. او حتی مرگ را هم از بین برده است و حالا نامیرا شده است. در چنین وضعیتی فقط داسها میتوانند به زندگیها پایان دهند؛ به آنها فرمان داده شده که برای کنترل جمعیت ساکنان زمین این کار را انجام دهند.
سیترا و روئن به عنوان کارآموز یک داس انتخاب شدهاند؛ نقشی که هیچیک از آنها نمیخواهند بپذیرند. این دو نوجوان باید در زمینهی هنر گرفتن جاها حسابی زبردست شوند، چرا که میدانند عاقبت شکست در رقابتی که بین آن دو وجود دارد، از دست دادن جان خودشان است. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
کتاب اولین بخش از مجموعهای سهگانه است.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"عصر یک روز سرد ماه نوامبر بود که داس آمد. سیترا پشت میز ناهارخوری نشسته بود و با یک مسالهی سخت جبر کلنجار میرفت و نمیتوانست مقدار X و Y را به دست آورد که این متغیر جدید و مرگبار، به معادلهی زندگیاش قدم گذاشت.
برای خانوادهی ترانوا زیاد مهمان میآمد، به همین خاطر هم وقتی زنگ در را زدند، هیچکس به دلش بد راه نداد؛ خورشید خاموش نشد و هیچ نشانهای نبود که از رسیدن مرگ به خانهشان خبر دهد. شاید بهتر بود کائنات لطف میکرد و هشداری میداد اما در طرح کلی جهان، داسها و ماموران جمعآوری مالیات، به یک اندازه ماورایی هستند. سروکلهشان پیدا میشود، وظیفهی ناخوشایندشان را انجام میدهند و میروند.
مادرش در را باز کرد. سیترا، مهمان را ندید چون وقتی در باز میشد، جلوی دیدش را میگرفت و او را پنهان میکرد. او، مادرش را دید که چطور ناگهان بیحرکت همانجا ایستاد. انگار رگهای تنش سخت شده بودند. انگار اگر ضربهای میخورد، به زمین میافتاد و خرد میشد ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!