فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"چند وقت پیش بود که برای عصرانه به رستورانی گیاهی به نام "درت کندی" رفتیم، نام این رستوران برآمده از باور صاحب آن، امندا کوهن، است. به نظر او سبزیجات "نقلونباتهایی" هستند که از زمین میرویند. این رستوران بیش از همه به یک غذای خاص مشهور بود، توفوی برشته و بروکلی با سس پرتقال. همه غذانویسان از آن تعریف میکردند. واقعا هم تعریفی بود. غذای بسیار خوشمزهای بود و کلی مشتری داشت.
رفتنمان به این رستوران خوشموقع بود. روز بعد متوجه شدیم که قرار است برنامه "آیرن شف" با حضور امندا کوهن پخش شود، برنامه تلویزیونی محبوبی که سرآشپزان در آن با طبح یک وعده سهبخشی در زمان بسیار کوتاه با هم رقابت میکنند. در ابتدای برنامه، یک ماده غذایی غافلگیرکننده به آنها معرفی میشود، مادهای که باید در همه سه بخشِ غذا از آن استفاده شود. پس از آن سرآشپزها چند ساعت وقت دارند تا غذاهایشان را طراحی و طبخ کنند. این برنامه بین کسانی که سودای آشپزشدن در سر دارند، غذاشاناسها، و حتی افرادی که فقط دوست دارند به غذا نگاه کنند محبوب است ..."