بخريد و بخوانيد ...
چریک
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

چریک

نویسنده: حنانه سلطانی 
ناشر: چشمه
سال نشر: 1402 (چاپ 1)
قیمت: 145000 تومان
تعداد صفحات: 136 صفحه
شابك: 978-622-011-037-8
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 5 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'چریک':

مردم شیراز علیه برگزاری جشن هنر تظاهرات کرده‌اند. در میانه‌ی جمعیت چشم‌مان زنی را می‌گیرد که در راه برگشت از بیمارستان لحظه‌ای گمان می‌کند چهره‌ی آشنایی در ازدحام آدم‌ها می‌بیند: پسرش را که از سه سال قبل ردش گمش ده. می‌گویند گرفتار حکومت شده، بعضی هم می‌گویند فرار کرده و از ایران رفته است.

اسمش همدم است، زنی ایلیاتی و در آستانه‌ی زوال تدریجی حافظه. نگران نوه‌اش شهرزاد است که حالا با مادربزرگی بی‌خاطره و بدون پدر و مادر چه بر سرش خواهد آمد ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"به مسجد آتشی‌ها که رسید و ولوله‌ی جماعت را دید و پلاکاردهایی را که دست‌به‌دست می‌شد، با خودش گفت: شیخ این‌بار دیگر کوتاه نیامده برای جشن هنر. این‌بار حتما خبری می‌شود. همیشه همین‌طور بود. خبر سینه‌به‌سینه، دست‌به‌دست، نفس‌به‌نفس می‌پیچید تا جایی سردرآورد و موج جمعیت را پیش بدهد. چشمش افتاد به گوشه‌ی زمینِ خاکی کنار مسجد و کیسه‌های شن که روی هم چیده بودند و سنگر ساخته بودند، اما پشت کیسه‌ها فقط چند پسربجه دید که، بی‌توجه به شلوغی، با تفنگ‌های اسباب‌بازی‌شان جلو دشمن خیالی سنگر گرفته بودند. جلوتر که رفت یکی‌شان را شناخت. پسر حاج‌رضا بود انگار، آن که با پیژامه‌ی راه‌راه و دمپایی پلاستیکی روی سنگر ایستاده بود و پشت داده به دیوار مسجد و به خیال خودش پناه گرفته بود. برایش دست تکان داد. بچه‌های پشت سنگر حالت آماده‌باش به خودشان گرفتند و از توی چشمی تفنگ‌هاشان او را نشانه رفتند. دستش را به نشانه‌ی تسلیم آورد بالا و لبخند زد. بعد بال‌های چادرش را از یک طرف زد زیر بغل و لبه‌های چادر را دور صورتش مرتب کرد. انگشت سبابه‌ی دست راست را از زیر چادر به‌دقت آورد روی خال سمت چپ صورت و قدم‌هایش را تندتر کرد ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!