درباره كتاب 'قصر نه پنجره':
داستان دختر هفت سالهی باهوشی به نام ساقی که موهایی فرفری دارد و مادرش حسابدار "قصر نه پنجره" است. ساقی هر روز با لیوانی پر از شیر از تپه بالا میرود و عصر با لیوانی خالی از شیر بازمیگردد. همه فکر میکنند او صاحب قصر را میبیند و از راز او باخبر است اما کسی از این موضوع مطمئن نیست.
ساقی برای اینکه به تپه برود باید از راه صورتی عبور کند و این راه در کنار جالیز ممدی و قلی قرار دارد. این دو خیلی دوست دارند راز صاحب قصر را بدانند چون همه چیز در شهر "بیا و ببین" به صاحبِ مرموز قصر بازمیگردد. این صاحب گمنام در شهر خانههایی جذاب و رویایی میسازد، مغازهها را با اختراعات خود پر کرده است و مهمتر اینکه مردم خوابهای بد خود را به دستگاه رویاخوان او تحویل میدهند و به جای آن رویاهای قشنگ میگیرند. با این وجود کسی او را ندیده است، هیچکس به جز این دختر کوچولو! (برگرفته از معرفی کتاب در وب سایت کتابراه)